کالبدشکافی یک پدیده مذموم (1)
روحیهی «تملق» چگونه در ایران شکل گرفت؟
یکی از معایب اخلاقی و رفتاری ما که به طور ملموسی در جامعه نمود عینی دارد روحیهی «تملق» و «چاپلوسی» است. اما چرا و چگونه چنین موضوعی در ایران به وجود آمده است؟ چه عوامل و دلایلی را میتوان در شکلگیری روحیهی تملق در کشور بیان کرد؟...
محمد پورغلامی: در اینکه «مردم ایران» دارای «محاسن» اخلاقی و رفتاریِ منحصر به فردی هستند شکی نیست. همبستگی اجتماعی، میهنپرستی، گرایش به یکتاپرستی و آموزههای وحیانی، مشارکت اجتماعی- سیاسی، روحیهی ایثار، سیاسی بودن، روحیهی ظلمستیزی، کمالجویی و... برخی از این خصوصیاتند که در سایر اقوام و ملتها کمتر دیده میشود. از آن طرف، مردم عزیز ما دارای «معایبی» هستند که نباید از آنها هم غافل شد. چه آنکه توجه صرف به «محاسن» و غفلت از «معایب»، موجب ترسیم وضعیتی غیر واقعبینانه از «وضع موجود» خواهد شد که خود، عاملی است در عدم دستیابی به «وضع مطلوب».
به گزارش بولتن نیوز، یکی از معایب اخلاقی و رفتاری ما که به طور ملموسی در جامعه نمود عینی دارد روحیهی «تملق» و «چاپلوسی» است. روحیهای که برای نشان دادن وضعیت اسفناک آن در جامعه، در سریال طنز «پاورچین» از واژهی «پاچه خواری» استفاده شد و دست بر قضا خیلی زود هم در جامعه متداول شد. گویا برای مردم نیز این مسأله جا افتاده بود.
اما چرا و چگونه چنین موضوعی در ایران به وجود آمده است؟ چه عوامل و دلایلی را میتوان در شکلگیری روحیهی تملق در کشور بیان کرد؟
به نظر میرسد با مراجعهی به تاریخ، میتوان دریافت که روحیهی تملق موضوعی نیست که تنها مخصوص دوران حاضر باشد. یقینا تملق، «ریشههای تاریخی» دارد که باید به آن توجه کرد. بخشی از این روحیه، مربوط به دوران طولانی استیلای حکومت پادشاهی و استبدادی در ایران است که برای هزاران سال وجود داشت. در دربار پادشاهان معمولا رسم بر آن بود که هر کسی متملقتر و چاپلوستر بود، از ارج و قرب بیشتری نزد شاه برخوردار میشد. از سویی دیگر در حکومتهای مطلقه، از آنجا که مردم اجازه و یا بهتر بگوییم جرأت اظهارنظرهای صریح را نداشتند، چارهای نبود تا ابتدا در وصف شاه، زبان به تملق گشوده و آنگاه با هزاران لطایف الحیلی، خواستهها و نیازهای خود را طلب کنند تا مبادا خدای نکرده، به تریج قبای «قبلهی عالم» بر بخورد.
اما بخشی دیگر از چگونگی ایجاد روحیهی تملق در ایران، شاید به نفوذ «ادبیات» و بهخصوص عالم «شعر» در این کشور بر گردد. میدانیم که از دیرباز در این مُلک، آن چیزی که مورد استقبال قرار میگرفته، ادبیات و شعر بوده است. ادبیات و شعر جزوی از زندگی ایرانیان در طول تاریخ بوده است. به همین علت «شاعران» همواره از جایگاه خاصی در صحنهی سیاسی- اجتماعی ایران برخوردار بودهاند. شاعران ایرانی از سویی در تماس با دربار پادشاهان بوده و از طرفی دیگر با تودههای جامعه در ارتباط بودهاند. از همین رو است که ضریب نفوذ شعر و حکایات ادبی و ضربالمثلها در ایران، بیش از سایر اقوام و ملتها است. بهطوری که حتی عوامترین و کمسوادترین مردم ایران نیز، خورجینی مملو از ابیات شعری و ضرب المثلها را در حافظه دارند.
اما «شعر» با همهی خصوصیات خوب و محاسنش از آنجا که مبتنی بر «خیال» و «واژهسازی» است، لاجرم توصیفاتی در آن به کار میرود که در بسیاری از موارد با «عقل» در تضاد و تناقض است. بسیار دیده شده که شاعری برای وصف «معشوق» خود و یا برای آنکه مکنونات قلبی و حس درونی خود نسبت به پدیدهای را بیان کند، از کلمات اغراقآمیز و غیر واقع بینانهای استفاده میکرد. و اصلا چنین موضوعی نه تنها ضعف یک شاعر نیز محسوب نمیشد که جزو محاسن او نیز به شمار میآمد.
البته اگر این مسأله فقط محدود در حوزهی ادبیات و شعر میشد شاید خیلی اهمیت نداشت اما دامنهی آن، تنها در حوزهی ادبیات باقی نماند و به حوزهی اجتماع و سیاست نیز کشیده شد. شعرهای زیادی حتی توسط شاعران برجستهی ایران، با همین کلمات اغراقآمیز در وصف پادشاهان و سیاستمداران نیز سروده شده که خود شاید یکی از دلایل ایجاد و بسط روحیهی تملق در جامعهی ایرانی بوده است. از این رو «جهانبینی» ایرانیها تا اندازهی زیادی شاعرانه و ادبی و متافیزیکی است.
بر عکسِ «شعر»، «فلسفه» چون بیشترین نزدیکی و قرابت را با «عقل» دارد، به طریق اولی فاصلهی بیشتری از روحیهی تملق میگیرد. به همین علت است که میبینیم در مغرب زمین به دلیل استیلای بیشتر «فلسفه» نسبت به «شعر»، جایگاه «عقل» به مراتب مهمتر از جایگاه «وهم» است. در غرب به جای شاعران، این فلاسفه هستند که حرف اول را میزنند. همین موضوع کمک کرده تا روحیهی تملق که در نسبت بیشتر با «وهم» است و در تضاد بیشتر با «عقل»، در آن گوشهی دنیا کمتر محلی از اعراب داشته باشد. بنابراین به هر میزان که جامعهی ایرانی به خردگرایی و عقلورزی نزدیکتر شود، یقینا از تملق و چاپلوسی، دور تر خواهد شد.
البته این موضوع بدان معنی نیست که باید از گنجینهی غنی ادبیات خود غافل شویم. نه، به هیچ وجه! بدون تردید ادبیات ایرانی و دفتر شعر شعرای ایران زمین، پُر است از حکمتها و نکتهها و ظرائف اخلاقی و تجربههای بزرگ زندگی. بنابراین نقد ما، نقد بر آن گوشهای از ادبیات است که موجب ایجاد چنین روحیهای شده است.
از این زاویه، «انقلاب اسلامی»، رنسانی در ساحت «شعر» ایجاد کرد. ظهور «شعر انقلاب» و به تبع آن «شعر دفاع مقدس» به همت بزرگوارانی چون مرحوم قیصر امینپور، مرحوم سید حسن حسینی، مرحوم سلمان هراتی، مرحوم خلیل عمرانی، علیرضا قزوه، علی معلم، یوسفعلی میرشکاک و... موجب شد تا جایگاه شعر در ایران، از حالت صرفا انتزاعی و خیالی بیرون آمده و در پیوند با حوادث اجتماعی- سیاسی روز جامعهی ایران باشد.
و اما دربارهی روحیهی «تملق» در جامعهی کنونی ایران، گفتنیهایی است که در مطلب بعدی به آن اشاره خواهد شد انشاءالله.