ما قنبریم ،کوری قنفذ، علی کجاست؟
بیست سال از عروج شیر پیر ساحت قدس میگذرد//بنده از آنجا که هیچ نسبتی با رسانههای فراگیر داخلی و خارجی ندارم، نمیدانم که ماجرای پاره کردن و آتش زدن تصاویر سیدنا القائد و امام راحل(ره) ... چه بگویم؟
گیرم ولی نیاند حریفان، ولی کجاست؟
ما قنبریم کوری قنفذ علی کجاست؟
مولانا علی معلم دامغانی
بنده از آنجا که هیچ نسبتی با رسانههای فراگیر داخلی و خارجی ندارم، نمیدانم که ماجرای پاره کردن و آتش زدن تصاویر سیدنا القائد و امام راحل(ره) ... چه بگویم؟ «شنیدهام» و بهگفته شاعر شاعران: «نشنیدهها کژ آغندند.» امام و جانشین آن حضرت، نیازمند دفاع هیچکارهای چون بنده نیستند. آن یک به قول جناب معلم «غیبتی عصر آشکار» بود، غریب آمد و غریب رفت و علیرغم آن همه شور و غوغای عاشقان و پیروان بهگفته شاعر بزرگ قرون اخیر، بازار حقیقت وجود وی کساد بود:
یا خمینی عجب از شور جهادی که تو داری
مُردم از رونق بازار کسادی که تو داری
این یک نیز بهگفته خودش «جسم ناقصی و جان ناقابلی... به بازار امام قائم علیهالسلام...»، نه! پرداختن به عنایت کلام این بزرگوار در این مقال ضرورتی ندارد و غرض این بنده نه شرح این قبیل مسایل، بل گواه آوردن از گفتار سران و مهتران بود، دعوی و مدعا را. باری این ضعیف به قدر فهم خود سخنی میگوید و از کلام قدما تمثیلی نقل میکند در فرجامین مقال انشاءا... که فرجام کارها از اوست. دوستان میگفتند که دشمنان «هتک حرمت» کردهاند. این بنده که نه لایق دوستی و نه قابل دشمنی است، میگوید: حرمت امام راحل قدس سره، فراتر از وهم و فهم دوستان است، تا به دشمنان چه رسد. کسانی که چنین جسارتی از خود نشاندادهاند، ندانسته از خود سلب حیثیت کرده و ناخواسته ماهیت خود و موافقان خود را بروز دادهاند.
بیست سال از عروج شیر پیر ساحت قدس میگذرد، و صورت غالب هواداران ایشان، هنوز درنیافتهاند که آن جان تن شده و روح مجسم که بود و چه کرد و چه گفت و چرا گفت و با که گفت و چه برد و چه هشت و برای که هشت؟ چگونه توقع داشته باشیم پیروان مذهب ظاهر که دشمن خودند، نام و یاد و صورت شمایل وی را به چشم خصومت ننگرند.
عزیزان و بزرگوارانی که این ماجرا و امثال آن را «هتک حرمت» میانگارند، نحوه مقابله با اینگونه جسارتها و شرارتها را بهتر از هیچکسانی همچون بنده، تشخیص میدهند. میتوان از قول این عزیزان و بزرگواران، به امثال بنده گفت: «غریبان گمراه و گدایان گوشهنشین را با تدبیر و تأمل در کار ملک چکار؟!» اما اینقدر هست که بهگفته یکی از شهیدان وادی عشق و قلندری، «سایههای هیچ» نیز در این سرزمین، بار خاطر اهل قبلهاند: و هرچند لایق نبودهاند، به هنگام انقلاب و هنگامه دفاع مقدس به لطف حق یار شاطر اهل لیاقت شدهاند. حضرت یزدان، این زمره بیکسی و هیچکسی را، تاکنون از درگاه خود نرانده و دروازههای رحمت رحمان را به روی آنان نبسته است. اگر عزیزان و بزرگواران، سخن امثال بنده را ترجمان قول و فعل خود نمیبینند، ببخشایند.
این هیچکسان که مایانیم، برآنند که ماجرای اخیر، بل هر آنچه در طول تابستان و پاییز امسال، پیش آمده، حتی اگر فتنه باشد، بیگمان فتنه حضرت حق است جل اسمه، هرچند که به ظاهر «فتنه شیطان» یافته شیاطین انس و «اصحاب الحریق» باشد. البته آنان که ملتزم به حق و حقیقتند، ضمن اینکه به جناب موسی بن عمران علیهالسلام اقتدا میکنند و حتی در فتنههایی همچون فتنه سامری، رو به جانب حضرت حق کرده و مینالند: «ان هی الا فتنتک، تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء (اعراف آیه 155) مستعد شنیدن عتاب حضرت حقند و اینگونه سرزنشها را نیز به جان میپذیرند: «... و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و عزتکم الامانی حتی جآء امر الله و عزکم بالله الغرور. (حدید آیه 14) بندگان خداوند تبارک و تعالی در این ساحت (فتنه) دو گروهند، یا از خدا طلبکارند یا به خدا بدهکار.
کسانی که از خدا طلبکارند لاجرم از خلق خدا طلبکارترند و از حیث ظاهر خود را مسلط بر ماسویالله میانگارند و همواره دو قورت و نیمشان باقی است و به تعبیر مولانا علی معلم دامغانی، اگر یکی از این گروه در گورستانی از گورستانهای مسلمین دفن شود، پیش از آنکه قیامت قیام کند، به هزار و یک دلیل به دیگر مردهها ثابت میکند که هرچه سیئه دارد، به گردن آنهاست و هرچه حسنه دارند، مال اوست. این بنده، ترجیح میدهد که از این گروه، نه مفهوما و نه مصداقا سخن به میان نیاورد و به آوردن یک بیت از جناب مولانا معلم بسنده میکند. بقیهالسلف حکمت تمثیلی – ایده الله – میفرماید:
برای دفع دیوانی که آغالیدهاید آنک عقیم از مصطفی زادن، هبل بالیدهاید آنک درباره درازدستان کوتهآستین که از خالق و خلق طلبکارند و هنوز هم نعره «هل من مزید» میزنند. فراتر از آنچه شاعر حکیم فرموده است، چه میتوان گفت؟ یا که میتواند گفت؟
و اما بدهکاران به خداوند، گرچه به شمار اندکند بیگمان از آن گروهند که «یحبهم و یحبونه» تشریف جان دردمند آنهاست. این قوم برخلاف طلبکاران، برآنند که هیچکس از «فتنه» در امان نمانده است و نخواهد ماند و میگویند: فتنه خواه فتنه حضرت رحمان باشد، خواه فتنه شیطان، خواه فتنه مردمان، بلاء و ابتلاء و امتحان و آزمون است خاص و عام فرزندان آدم را، تا سره از ناسره و ناپاک از پاک و نیک از بد جدا شود. این آزمون (فتنه) از اباالبشر علیه السلام شروع شده و تا قیامت کبری ادامه خواهد یافت.
هر اندازه دعوی دین و ایمان بیشتر باشد، فتنه افزونتر و تنگنای آن آزارندهتر و دامنهاش وسیعتر خواهد بود. حضرت حق میفرماید: «أحسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم...» (عنکبوت آیه 2 و 3)
بدهکاران به خدا، میدانند که پیشینیان توسط حضرت حق آزمون شدهاند و بنابر «سنت ا...» که دگرگونی نمیپذیرد، پسینیان هم آزمون میشوند. «و لقد فتنا سلیمان و ألقینا علی کرسیه جسدا...» گواه آزموده شدن قدرتمندترین «شهریاران پیامبر» است و «فتناک فتونا» گواه آزموده شدن حضرت کلیما... علیهالسلام و «ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذا لاتخذوک خلیلا و لو لا أن ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا* اذا لأذقناک... الخ» (اسراء آیه 73، 74، 75 و... الخ) و نظایر این آیات شریفه گواه است که حضرت ختمی مرتبت هم علیرغم مقام محبوبی و مرتبت رحمتللعالمین (صلوات الله علیه و آله اجمعین) در معرض فتنه قرار داشتهاند. در سوره مبارکه مائده، آیه شریفه 49 خواجه کائنات و سرور موجودات چنین مورد خطاب قرار میگیرد: (و ان احکم بینهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم و آحذرهم أن یفتنوک عن بعض ما انزل الله الیک فأن تولوا فاعلم انما یریدالله ان یصیبهم ببعض ذنوبهم، و ان کثیرا من الناس لفاسقون)
چگونه ممکن است جهانآفرین پیامبران اولیالعزم را به «فتنه» دچار کند، اما از فتنه امثال بنده درگذرد؟ کسانی که فراتر از آنند که به فتنه خداوند یا فتنه اهریمن یا فتنه مردمان دچار شوند، لابد مسلح به سلاحی ویژهاند. خوشا به حالشان که در هر صورت بندگان همه بازیهایند و موجسواران تمامی ترکتازیها. این گروه سی سال است که دالان همه درها و پالان همه خرها بودهاند و معلوم نیست تکلیف ما بیکسان و هیچکسان با این زمره وقاحت و غارت و پنهان داشتن رجس، زیر قشر طهارت، چیست و کار مستمندان امت با این مستکبران به کجا خواهد کشید. ده سال نخست انقلاب، «فرصتکمین» روزی بودند که آن روح ربانی درگذرد، از آن پس چندان اندوختند و همگنان خود را به ورطه اندوختن درانداختند که قارون در نزد خداوند و کلیم خداوند، روسفید شد و عبدالرحمن بن عوف، سینهخیز رفتن بهسوی بهشت را جدی گرفت و به رستگاری خود امیدوار شد.
پارهکنندگان و آتش زنندگان تصاویر حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری، این زمره رنگ و نیرنگند که همچنان قصابوار در کعب سران جنبش سبز میدمند و نهانروشانه با سخنانی چرب و نرم، چهرهای دلسوز مردم و انقلاب و امام و اسلام و دانشجویان و مدعیان اصلاحطلبی و دیگران، از خود و همگنان خود رقم میزنند. اگر فتنهای هست - که هست، آنهم تاریکتر از فرجام اهریمن – زیر سر آموزگاران ریاکاری است. اگر مدعیان مبارزه با فتنه سبز، بهراستی اهل قبلهاند و پیرو ساحت ولایت و غمخوار امت، بهجای درآویختن با فریبخوردگان بیپشت و پناه، با فریبدهندگان پشتگرم به قدرت و ثروت و موقعیت، درآویزند.
ورنه این گیر و دار چندان به درازا خواهد کشید که جانفرسایی فراگیر شود و نان به بهای جان باشد و تن، ارزان و حق، فراموش و چراغ دین خاموش، چنانکه حضرت ختمی مرتبت (ص) فرمود: «... لا یسلم لذی دین دینه، الا من هرب من شاهق الی شاهق...» - دین هیچ دینداری بیگزند نمیماند مگر آنکس که از کوهی به کوهی دیگر میگریزد.
میگویند فتنه است، اما در افتادن با برگهای زرد و پژمرده درخت فتنه که سراسیمه از شاخهها جدا میشوند و چرخزنان راه زوال در پیش میگیرند، خود فتنهای دیگر است و ژرفتر کردن ورطه. تا کی قرار است از فریبی به فریب تازهتری پناه ببریم؟
ریشه درخت فتنه و ساقه کلان و شاخههای قطورش، در پناه هویت صنفی و قدرت سیاسی و امکانات غولآسای اقتصادی از هر آسیبی در امان هستند، و مدعیان مبارزه با فتنه، گروهی برگ چرکین تا چرکین پود را هدف گرفتهاند؛ و نه لااقل میوههای حنضلآسای این شجره خبیثه را که معلوم نیست چگونه از همین فرودگاه مهرآباد بهسادگی سوار هواپیما میشوند و به آمریکا و اروپا میروند تا در برابر رسانههای فسرده و منفعل داخلی، رونقافزای بازار رسانههای مهاجم بیگانه باشند.
میگویند «فتنه» است و دعوی خشکاندن ریشههای فتنه را، دهان به عربده گشودهاند، اما «ریشهها» همچنان بر صدر مینشینند و قدر میبینند و به مسلمین «ریش» میفروشند و گاو مام میهن را به پشتگرمی یهود و نصارا میدوشند. البته بعید نیست که من و امثال من از قافله عقب مانده باشیم. «غیرانتفاعی» نامیدن مدارس و دبیرستانها و دانشگاههای «انتفاعی» را دیدهایم و چشم پوشیدهایم بهره عنوان دادن ربا را نادیده انگاشتهایم و فروختن اموال عمومی و سرمایههای ملی را به دولتمردان، خصوصیسازی پنداشتهایم و... چرا نباید «فتنه» بگوییم و سرگرم کردن خلایق (عوامفریبی) مراد کنیم؟ میبینید که بنده حسابی از قافله عقب ماندهام. شاید قرار است که مخالف و موافق در پوشش «فتنه» تمرین دموکراسی کنند و ماهی چندبار گروهی متاع «کفر و کین» به بازار سیاستزدگی بیاورند و گروهی دیگر «مهر و دین»، و هر از چندگاهی با یکدیگر دست و پنجهای هم نرم کنند و هر دو فریق در مغاک حریف چشم بدوزند و چندان سماجت بورزند که هریک اندک اندک به دیگری بدل شود. اما اگر «الفتنه اشد من القتل» هنوز هم مورد قبول حضرات اهل سیاست و ارباب قدرت است، رجای واثق داریم که لااقل ریشههای فتنه را مورد لطف و مرحمت قرار داده و از آنها بخواهند که از تحریک جوانهای سادهلوح دست بردارند و آنها را سپر بلا قرار ندهند والا در همین دنیا غرامت این گُربزی را، دیر یا زود خواهند پرداخت.
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
البته اهل فتنه «جلالت مآب»تر از آنند که به کلام حضرت «خاوندگار» اعتنایی داشته باشند. حتی به مردگان عصر خوارزمشاه نیز ثابت شده است که این حضرات جز نفس اماره خود و مرآت آن، به چیزی باور ندارند. اما حتی اگر «خرس»شان یاد «سیبری» کرده باشد و دوباره سر از گریبان ماتریالیسم دیالکتیک برآورده باشند و زهرهسازی خوش نمیسازد و بوی جناب نخشب میآید و...؛ باید بدانند که طبق قوانین فیزیکی نیز هیچ عملی بدون عکسالعمل نمیماند:
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو
ای که بد کردی برو ایمن مباش
تخم بد کشتی برویاند خداش
نکته دیگری که باید عنوان کنم نقش «خبیثات» در فتنه اخیر است. این بنده سالها پیش تحت عنوان «دوزخ پایتخت» مقالهای در نشریه صبح داشتم که بعدها بخشی از آن را در فیلم «فقر و فحشاء» قرائت کردم. جز در آن مقال، در بسیاری از مقالات نشریه بدفرجام «مهر»، و دیگر روزنامهها و هفتهنامهها، از لزوم تغییر پایتخت به تلویح یا به تصریح سخن به میان آمده است. آن روزها گمان میبردم سهلانگاری و بیکفایتی موجب شده که حضرات به امالقرای جهانی اسلام نامیدن این «کشور شهر» دلخوش باشند. الان میفهمم که جماعت در انتظار چنین هنگامهای، شبحی از توسعه را بهجای تأسیس «مدینه طاهره» به خورد خلق خدا دادهاند.
در یکی از مقالات خود به تصریح گفته بودم که «ازدحام نفوس» در پایتخت، دستگاه سلطنت را سرنگون کرد و شدت یافتن این ازدحام همچنان خطرآفرین است، اما الان کار از این حرفها گذشته است و خصومت فتنهجویان دایره وسیعتری پیدا کرده و «مذهب اصالت زن» (فمینیسم) با سوسیال دموکراسی مهندس رهنورد و لیبرالیسم محمد خاتمی گره خورده و ظاهرا چنین به نظر میرسد که «جنبش سبز نرم» و «سبز نرم جنبش» و «نرم جنبش سبز» با به خیابان کشاندن «لکاته»ها و «مخنث»ها، قصد هدف گرفتن سیدنا القائد را دارد، اما... چههاست در سر این قطرههای محالاندیش
مگر سید محمد خاتمی از همزیستی مسالمت آمیز اسراییل و فلسطین صحبت نمی کند؟ مگر داخل فیسبوک کمپین دوستی و عشق با اسراییل راه نینداخته اند؟ مگر روز عاشورا رقاصی نکردند؟ مگر دنبال اسلحه هم نبودند که انتقام کشی کنند از انقلاب و پابرهنه ها ؟ شعارهای ضد دینی در کجا داده می شد، چز نیاوران و ونک و الاهیه؟ این شکاف هولناک بین شمال جنوب تهران ... کم غارت کرده اند به اسم خصوصی سازی و.... می خواهند با کمک و همدستی امریکا و... برگردانندمان به عصر پهلوی. طلبکارند برای اینکه بساط استثمارشان تام و تمام نیست.