سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای
سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

خبری سیاسی تحلیلی

>>روایت سلیمی نمین از پشت‌پرده تلاش برای تغییر مصلحی

روایت سلیمی نمین از پشت‌پرده تلاش برای تغییر مصلحی/

 حسن روحانی: نباید هاشمی را در قانون محدود کرد!


اطرافیان آقای احمدی‌نژاد به دنبال رسوخ در وزارت اطلاعات بودند. مقدمه این رسوخ در حد فاصل جابه‌جایی آقای اژه‌یی و جایگزینی وزیر جدید انجام شد و برخی انتصابات دقیقا چند روز پیش از روی کار آمدن وزیر جدید در وزارت اطلاعات با نظر آقای م انجام شد. در ارتباط با آقای مصلحی هم هدف تغییر ایشان نبود. بلکه هدف ایجاد سرگردانی در وزارت اطلاعات بود.

به گزارش مشرق ، عباس سلیمی نمین در گفت وگو با روزنامه اعتماد در خصوص  منشا توهم در روسای جمهور گفته است: در زمان آقای هاشمی این مطلب با «بی‌پروایی» مطرح شد. کار به جایی رسید که آقای حسن روحانی در سخنرانی خود در سرخه گفتند: شخصیت‌های بزرگ مانند آقای هاشمی نباید در چارچوب قانون محدود شوند و به خاطر محدودیت قانونی، کشور از وجود ایشان محروم شود. بعد هم آقای مهاجرانی بحث‌های مادام‌العمر شدن ریاست‌جمهوری را مطرح کرد.

اهم سخنان سلیمی نمین بدین شرح است:

*از نظر من اینکه نظام ما در افراد متوقف نمی‌شود، یک نقطه قوت است، نه نقطه ضعف. یعنی افرادی که در یک نظام سیاسی نوپا به راس قوه اجرایی می‌رسند و مسائلی در آنها شکل می‌گیرد که فکر می‌کنند می‌توانند قانون را دور بزنند، در نهایت امر قانون بر آنها غلبه پیدا می‌کند و این یک حسن است. برعکس اگر رییس‌جمهوری می‌توانست بنا بر خواست خود قانون را تغییر دهد و در مسیر حرکت انقلاب تغییر ایجاد کند، این یک ضعف بزرگ بود و انقلاب ما را هم به سرنوشت شوم بسیاری از انقلاب‌ها دچار می‌کرد. چون در خیلی از انقلاب‌ها شخصیت‌های طراز اول، خودشان را محور انقلاب قرار دادند و انقلاب را در خودشان محدود کردند و جلوی تداوم انقلاب را گرفتند.بنابراین من معتقدم عبور از شخصیت‌هایی که نفر اول اجرایی کشور بودند، موجب تقویت قانونگرایی و پشت سر گذاشتن فردمحوری در نظام سیاسی کشور شد.

 
*به نظر من اینکه روسای قوه مجریه می‌توانند قانون را نادیده بگیرند، یک توهم است و البته ما می‌توانستیم از شکل‌گیری این توهم جلوگیری کنیم. اگر عملکرد هرکدام از روسای پیشین قوه مجریه را بررسی کنیم، بهتر می‌توان به دلایل این اتفاق پی برد. البته همان‌طور که می‌دانید، موضوع بنی‌صدر فرق داشت و او به علت فضای اول انقلاب و القائات منافقین که دورش را گرفته بودند، به آن مسیر رفت و با نفرات بعدی تفاوت داشت. اما مشخصا درباره آقای هاشمی، آقای خاتمی و آقای احمدی‌نژاد، می‌توان این بررسی و مقایسه را انجام داد.

 
*آقای میرحسین موسوی تشابهی با این سه نفر ندارد چون او از همان ابتدا که در راس قوه مجریه قرار گرفت تا آخر اساسا زیاده‌خواه نبود. در دوران نخست‌وزیری آقای موسوی، در کنار خدماتی که ایشان در دوره جنگ داشت، یک تصلب و دگماتیزمی وجود داشت که ایشان می‌گفت همه‌چیز باید دولتی باشد. اما نشانی از زیاده‌خواهی برای باقی ماندن در قدرت، در آقای میرحسین موسوی نمی‌توانیم پیدا کنیم.

 
*یک رییس‌جمهور حداکثر هشت سال قدرت را در اختیار دارد و سپس باید این جایگاه را ترک کند. اما خیلی از اطرافیان رییس‌جمهور مایل نیستند که بعد از هشت سال از منافع خود چشم بپوشند. بنابراین به گونه‌یی با شخص رییس‌جمهور رفتار می‌کنند که او باور کند باید برای همیشه در قدرت باقی بماند. به روسای جمهور می‌گویند شما تنها شخصیتی هستید که می‌توانید کشور را اداره کنید. نظیر این نوع اظهارات را در سخنان اطرافیان هر سه رییس‌جمهور اخیر می‌توانید پیدا کنید. وقتی این زمزمه‌ها مرتب در گوش کسی تکرار شود، او باور می‌کند؛ تصور می‌کند اگر منصب خود را رها کند، کشور دچار مشکل می‌شود. در زمان آقای هاشمی این مطلب با «بی‌پروایی» مطرح شد. کار به جایی رسید که آقای حسن روحانی در سخنرانی خود در سرخه گفتند: شخصیت‌های بزرگ مانند آقای هاشمی نباید در چارچوب قانون محدود شوند و به خاطر محدودیت قانونی، کشور از وجود ایشان محروم شود. بعد هم آقای مهاجرانی بحث‌های مادام‌العمر شدن ریاست‌جمهوری را مطرح کرد.

*به تدریج از سال‌های 61 به بعد ما شاهد بودیم گروه‌ها به دنبال جمع‌آوری امکانات مالی رفتند. البته باید تاکید کنم قطعا جناح راست در این قضیه پیشقدم بود. اما بعدها به ویژه در ارتباط با بحث خصوصی‌سازی در دولت آقای هاشمی، همه جریانات به دنبال این رفتند که برای خود عقبه اقتصادی ایجاد کنند. اوایل این قضیه جریان چپ اوایل مقاومت می‌کرد چون شعارهای این جریان بسیار رادیکال و مخالف سرمایه‌داری بود و از طبقات محروم دفاع می‌کردند. اما آنها هم به تدریج وارد این فضا شدند و از امکاناتی که در دوره قدرت برایشان فراهم شد در بخش‌هایی مانند خصوصی‌سازی یا موافقت اصولی و امتیازات استفاده کردند.

*در دوره آقای هاشمی، آوردن خبرنگاران غربی و دادن پول به آنها برای اینکه مطالب تبلیغاتی به نفع اشخاص مورد نظر آنها منتشر کنند، داشت مرسوم می‌شد. چون تلقی برخی جریان‌های سیاسی این بود که برای بقا در قدرت نگاه بیرونی هم تاثیر دارد و این نگاه بیرونی هم رسانه‌هایی دارد که می‌تواند روی شکل‌گیری افکار عمومی داخل کشور تاثیر بگذارد.

*به هر حال وقتی آقایان برای ریاست‌جمهوری نامزد می‌شوند، قطعا قانون اساسی را مطالعه کرده و پذیرفته‌اند. پس چرا تازه وقتی در جریان کار قرار می‌گیرند به این فکر می‌افتند که حدود اختیارات ریاست‌جمهوری کم است؟ اگر واقعا در قانون اساسی ما رییس‌جمهور یک تدارکاتچی است، چرا همه سختی‌ها را به جان می‌خرند و می‌آیند که رییس‌جمهور شوند؟ با مطالعه حدود اختیارات رییس‌جمهور به راحتی می‌توان فهمید که واقعا این‌طور نیست. مشکل اینجاست که آقایان به حدود اختیارات قانونی خود راضی نمی‌شوند و زیاده‌خواهی می‌کنند.


*من از شما سوال می‌کنم، اگر الان که کمتر از یک سال به انتخابات ریاست‌جمهوری مانده، آقای احمدی‌نژاد بخواهد همه وزرا را عوض کند، یک مشکل جدی برای کشور ایجاد می‌کند یا نه؟ آیا کسی که وظیفه دارد حافظ منافع کلان نظام باشد، باید جلوی این کار را بگیرد یا نه؟ الان مثلا طبق قانون رییس‌جمهور مسوولیت نظارت بر حسن اجرای قانون اساسی در کشور را بر عهده ندارد. این وظیفه قبل از تغییر قانون اساسی، در میان وظایف و اختیارات رییس‌جمهور وجود داشت اما بعد از تغییر قانون اساسی و حذف پست نخست‌وزیری دیگر چنین چیزی در حوزه اختیارات رییس‌جمهور نیست. اما آقای احمدی‌نژاد به دنبال افزایش اختیارات خود در این زمینه است که به نظر من این رفتار او تحت تاثیر اطرافیانش است.

 
* اطرافیان آقای احمدی‌نژاد به دنبال رسوخ در وزارت اطلاعات بودند. مقدمه این رسوخ در حد فاصل جابه‌جایی آقای اژه‌یی و جایگزینی وزیر جدید انجام شد و برخی انتصابات دقیقا چند روز پیش از روی کار آمدن وزیر جدید در وزارت اطلاعات با نظر آقای م انجام شد. در ارتباط با آقای مصلحی هم هدف تغییر ایشان نبود. بلکه هدف ایجاد سرگردانی در وزارت اطلاعات بود. رهبری پرسیدند که شما می‌خواهید چه کسی را جایگزین وزیر اطلاعات کنید؟ آقای احمدی‌نژاد هیچ گزینه‌یی معرفی نکرد و گفت من خودم می‌خواهم سرپرست وزارت اطلاعات شوم. برای رهبری مشخص بود که می‌خواهند وزارت اطلاعات را در شرایط بدون درگیری به دست افراد غیرقابل اعتماد بسپارند. پس بحث این نبود که بخواهد وزیر را جابه‌جا کند، بلکه می‌خواست وزیر را بردارد و وزارتخانه را بدون وزیر بگذارد تا در وزارت اطلاعات به هم ریختگی ایجاد شود و راس جریان انحرافی از این به هم ریختگی استفاده کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد