سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای
سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

خبری سیاسی تحلیلی

>>هاشمی از ماجراجویی انقلابی تا اعتدال آمریکایی

*حسین کچویان

هاشمی از ماجراجویی انقلابی تا اعتدال آمریکایی




رد و نقد سیاست ها و اقدامات کشور در هر زمینه ای حق هر شخصی خاصه مردم ایران و بالاخص نیروهای سیاسی بویژه اشخاصی چون آقای رفسنجانی با آن پیشینه و سابقه است. آما آنچه مایه شرمندگی و تأسف بوده و میتواند موضوع انتقاد و سؤال واقع شود، بی توجهی به واقعیت ها و بکارگیری معیارهای غلط برای داوری و ارزیابی است.

مشرق - آقای هاشمی رفسنجانی پس از مواجهه با واکنش های اعتراضی نسبت به مصاحبه انتقادی اش با یک نشریه داخلی در مورد سیاست خارجی کشور، اظهارات خود را بی ارتباط یه موقعیت زمانی-تاریخی کنونی دانست.
 قبول این سخن، با توجه به آگاهی وی از نقش کلام در سیاست، سخت است. با این حال، وجه دیگری از این مصاحبه، بهره گیری آقای رفسنجانی ازوضعیت خطیر کنونی برای طرح و توجیه دیدگاه های خود در مورد شکل درست و مطلوب روابط خارجی نظام می باشد که اعتبار آن پس گرفته نشده است.
 تکرار مواضع و دیدگاه هایی که مسبوق به سابقه بوده و وی به داشتن آنها اشتهار داشته است، از جهتی با توجه به سویه انتفادی آن نسبت به سیاست های جاری کشور در مواجهه با نظام سلطه جهانی، خاصه تضعیف سیاست مقاومت در برابر دور تازه تهاجم غرب به رهبری آمریکا بر علیه کشور به بهانه سیاست های هسته ای در همان چارچوب قبلی قابل ارزیابی است. اما اهداف خاص و موقعیتی در طرح نظرات پیشین معروف وی هر چه که باشد، صراحت موجود در دفاع بی پرده وی ازرابطه و مداکره با آمریکا وجه تازه ای به این اظهارات می دهد که تاکنون سابقه نداشته است.

*هاشمی و ضرورت راهبردی مذاکره و رابطه با آمریکا
 
نباید از یاد برده باشیم که وقتی در اوایل ریاست جمهوری آقای هاشمی در 7 اریبهشت ماه سال 1369، آقای مهاجرانی (فراری کنونی پیوسته به ضدانقلاب و عامل کنونی غربی ها) معاون وقت وی در آن زمان طی مقاله ای تحت عنوان «مذاکره مستقیم»، پس از سخنان جیمز بیکر وزیر خارجه وقت آمریکا در مورد آمادگی آمریکا برای مذاکره با ایران در تاریخ 30 فروردین همان سال، مقاومت در برابر آمریکا را با «شعارگونه» خواندن آن رد کرده و به دفاع از رابطه و مذاکره با آمریکا برخاست، هیچ سخنی از آقای رفسنجانی در دفاع از معاونش شنیده نشد؛ حال آنکه معاون وی بواسطه واکنش تند جامعه و نیروهای سیاسی نسبت به مواضع وی، تحت فشار شدید به نوعی مجبور به پس گرفتن حرف خود شد.
بعلاوه، سکوت مطلق آقای رفسنجانی و عدم تفوه به هرگونه کلامی در دفاع از معاونش و یا در دفاع از مواضع او در آن زمان، به هیچ وجه نمی بایستی به معنای مخالفت وی با معاون و یا تغایر دیدگاه های این دو در این زمینه گرفته شود؛ او از زمان رسوایی مک فارلین به این دیدگاه ها باور داشته و حداقل مطابق آنچه وی در مورد ارسال نامه هفت ماده ای محرمانه به حضرت امام(قده) افشاء کرده است، از دو سه سال پیش به ضرورت راهبردی مذاکره و رابطه با آمریکا رسیده بوده است. حتی فراتر از این، در همان زمان آماده سازی طرحی تفصیلی در دستور کار و ذهن مدیران وی در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری قرار داشت که با تعیین حوزه های مختلف تعامل و کار با آمریکا متوجه این هدف بود که با اجرای تدریجی آن در دوران ریاست جمهوری وی، کشور اضطرارا به پای میزمذاکره کشانده شده و قبول رابطه با آمریکا را به مثابه واقعیتی موجود و محقق بطور چاره ناپذیر بر نظام و رهبری تحمیل نماید.

بااین حال، فهم دلایل این دفاع بی سابقه و صراحت در بیان مواضعی که علی رغم اعتقاد قبلی بدان پیش از این از آن اجتناب می شده است، موضوع بحث حاضر نیست؛ روشن است پس از شکست آقای هاشمی در انتخابات سال 84 و زاویه گیری تدریجی وی نسبت به کلیت نظام خاصه بعد از فتنه سال 88، عدم امکان پیگیری این مواضع از جایگاه گذشته و به شکل سابق آن از درون ساختار حکومتی دلایل اصلی این تحول میباشد. مسأله عمده و مهم تلاشی است که آقای رفسنجانی برای اولین بار در جهت توجیه مذاکره و رابطه با آمریکا مصروف نموده است؛ خاصه اینکه وی به این منظور التجاء به ادله دینی نیز نموده و در واقع دیدگاه های مخالف خود یا سیاست کنونی نظام را حداقل تلویحا غیر اسلامی معرفی مینماید.

*زاویه یابی نسبت به روند کلی انقلاب

اما در آغاز بحث لازم است با اظهار تأسف و تعچب به واقعیت مهمی اشاره کرد؛ واقعیت مهم تعجب انگیز و در عین حال تأسف بار این است که درمییابیم نیروهای سیاسی در کشور بعد از زاویه یابی نسبت به روند کلی انقلاب در مقام انتقاد علیه انقلاب و نظام اسلامی، دقیقا همان زبان و بیان دشمن را علیه خود در زمان همراهی اشان با انقلاب بکار میگیرند. این واقعیت همانقدر در مورد گروه های چپ یا مجاهدین خلق صدق میکند که در مورد آخرین جداشدگان نظیر آقای موسوی و یا کروبی مصداق دارد.

این گروه ها اولین جداشدگان از مسیر انقلاب اسلامی بودند که با زاویه گیری نسبت به انقلاب تدریجا بیان همان اتهامات و لفاظی های خصمانه ای را علیه انقلاب و نظام اسلامی پیشه خود ساختند که زمان تلاش آنها برای انقلاب علیه رژیم پهلوی، نظام جهانی سلطه علیه خود اینان مطرح میکرد تا اینکه اکنون نه تنها تمایزی میان ادبیات ضدانقلابی آنها و غرب به رهبری آمریکا علیه انقلاب و نظام اسلامی وجود ندارد، بلکه در اکثر موارد از آنها در این مسیر جلوتر و پیشروترند. آیا تأسف بار و عجیب نیست که موسوی با همان زبان وادبیاتی که نظام سلطه غربی وی را در زمان تصدی نخست وزیری به خاطر دفاع دولت از ملل تحت ظلم و نیروهای مقاومت در جهان خاصه کشورهای اسلامی به ماجراجویی متهم می ساخت، احمدی نژاد را در رقابت های انتخاباتی به اتخاذ سیاست های ماجراجویانه متهم می کند؟

*انقلابی گری یا ماجراجویی
این واقعیت عجیب با دلالت های بسیار معنادار آن در مورد حقیقت و تقدیر تاریخی انقلاب اسلامی ایران، اکنون بار دیگر با مصاحبه اخیر آقای رفسنجانی مصداق جدیدی یافته است. کسی که برای حداقل دو دهه نفش تعیین کننده و بعضا بلامنازعی در روند انقلاب و سیاست های نظام خاصه در صحنه بین المللی داشته است، چگونه میتواند با احاله مسؤلیت بعضی از رخدادها به گردن باصطلاح «افراطی ها» و یا «خودسرها»، سخن از ضرورت اجتناب نظام از «ماجراجویی» به میان آورد؟
نقد وی در مورد سیاست های نظام در دفاع از مقاومت در لبنان و فلسطین، صرف نظر از نادرستی آن، از این جهت تنبه آمیز و تأسف آور است که شکل گیری تشکل هایی چون حزب الله و حماس با حمایت نظام اسلامی دقیقا در همان سال هایی اتفاق افتاده است که وی چه بصورت مستقل و چه در هیأت حامی و مدافع عمده و اصلی دولت آقای موسوی در کشور و بویژه در عرصه روابط منطقه ای و بین المللی نقش عمده و غیرقابل جایگزینی داشته است.
 کسی که در همین سال ها تنها با کمک دولت و بدون آگاهی یا مشاوره با دیگر مسؤلین بالای کشور یا حتی اطلاع رهبری کبیر انقلاب میتواند به شکلی باورنکردنی و برخلاف سیاست های اصولی نظام به اقدام مخاطره آمیز و مسأله دار ارتباط گیری با آمریکا و دعوت مقام بالای امنیتی آمریکا به عنوان نماینده ریگان به کشور دست بزند، نمی تواند نقش خود در دیگر سیاست های کشور از جمله حمایت از مقاومت را انکار کرده و با ماجراجویانه تلقی کردن این حمایت ها به گشایش پرونده سیاسی تازه ای برای خود اقدام کند، خاصه اینکه همگان نقش وی را در معاملات مختلف با غربی ها در موضوع گروگان های غربی به عنوان واسطه با گروه های مقاومت در این سال ها بخوبی میدانند.

در هر حال، در انتقاد ازسیاست های خارجی انقلاب و نظام اسلامی تعبیرات مختلفی بکار نظیر آرمانگرا، ایدؤلوژیک، غیرواقعگرا؛ غیرعقلانی، افراطگرا و ماجراجویانه بکاربرده شده است که این تعبیرات اخیر با توجه به ابعاد منفی آنها در محافل رسانه ای و سیاسی غرب بیش از همه بکارگرفته میشود.

* هاشمی و ایجاد دو قطبی اعتدال-ماجراجویی

آقای رفسنجانی نیز در مصاحبه با ایجاد دو قطبی اعتدال-ماجراجویی، با نقد سیاست خارجی کشور بر همین مبنا، خود و طرح مطلوب خود را در این زمینه با وصف اعتدالگرا مشخص نموده است. نقد وی ابعاد مختلفی دارد که بعضا از فرط ساده انگارانه و نادرستی اسباب حیرت و حتی تردید در این میشود که آیا فردی با اطلاعات و سوابق وی این مطالب را بیان کرده باشد. اما پیش از آنکه به این ابعاد پرداخته شود، ضرورت دارد با دست یابی به تعریفی از ماجراجویی و اعتدال مبنایی برای ادامه اصولی بحث فراهم کرد. اما حاکمیت مشهوراتی نادرست و مفروضاتی غلط بر مباحثات در این زمینه لازم میآورد که بجای تعریف مفهومی، برای دست یابی به فهمی از ازاین مفاهیم به شیوه مصداقی با طرح سؤالاتی در مورد رفتارها و اقدامات سیاسی جاری و گذشته بازیگران بین المللی در عرصه جهانی بحث پیگیری شود.

اما سؤال ها: آیا آنچه آمریکا با همراهی متحدین غربی و عاملین منطقه ای خود هم اکنون برای واژگونی نظام سیاسی سوریه از طریق تسلیح گروه های معارض انجام انجام داده و این کشور را به آستانه جنگ داخلی کشانده است، ماجراجویی نیست؟ آنچه آنها چندی پیش به رهبری ناتو در لیبی با تخریب تمام زیرساخت های این کشور انجام دادند و با به قدرت رساندن دولتی ضعیف این کشور را درگیر جنگ های قبیلگی و گروهی ساختند که شبح تجزیه بر بالای سر آن در حرکت است، ماجراجویی نیست؟ آنچه آمریکایی ها با تجاوزات مکرر هواپیماهای بی سرنشین خود به کشور متحد خویش پاکستان انجام میدهندکه نه تنها مردم این کشور، بلکه حتی نیر.های نظامی آن را نیز بی نصیب نمیگذارد، چطور؟ حملات مشابه این کشور به مردم یمن و یا دیگر کشورهای مسلمان از اندونزی تا سومالی که به بهانه مبارزه با تروریزم کشتار مسلمانان در این کشورها را به حادثه ای عادی و بی اهمیت بدل کرده است، آیا ماجراجویی نیست؟ بگذارید کمی به عقب برویم و از اشغال نظامی عراق و افغانستان توسط غربی ها بپرسیم که پس از قتل عام و مجروحیت یا معلولیت همیشگی میلیون ها انسان بعلاوه آوارگی میلیون ها زن و کودک یا پیر و جوان همچنان چون بختکی بر هستی مردم این کشورها چنگ انداخته و زندگی آنان را به مرگی تدریجی بدل کرده است.
آیا این اقدامات یا حمایت بی چون و چرای غرب به رهبری آمریکا از رژیمی اشغالگر که ازبدو تولد با قتل و جنایت زاییده شده و موجودیت شصت ساله اش جز با ویرانگری و جنایات هر روزه یا آوارگی و زندان میلیون ها انسان فلسطینی ممکن نبوده است، و یا تسلیح چنین موجودیت شیطانی برای استمرار جنایت هایش، ماجراجویی نیست؟ کمی نزدیکتر و ملموستر سخن بگوییم، آیا حمله به هواپیمای مسافری و کشتار حدود سیصد نفر بیگناه و یا هدف قراردادن کشتی ها و سکوهای نفتی کشور در دوران جنگ تحمیلی توسط کشوری که از فاصله ده هزار کیلومتری بدون آنکه اقدام خصمانه ای ازجانب ایران بر علیه آن انجام گرفته باشد، و یا تحریک صدام برای تجاوز و سپس تسلیح آن به انواع سلاح ها از جمله سلاح شیمیایی به منظور تداوم تجاوزگری و جنایت،  ماجراجویی نیست؟ تحریک و تسلیح جنایت کاری شقی چون ریگی و گروه او برای انجام کشتار و ترور بی گناهان یا اقدام به استخدام مزدور ترور دانشمندان ایران چطور؟...

ظاهرا لازم نباشد فهرست این سؤالات را بیش از این طولانی سازیم زیرا حتی اشاره به نام آنها به شکل کامل از گنجایش کتابهای متعدد و قطور نیز بیرون است؛ همین حد از یادآوری نیز میتواند نشان دهد که تا چه پایه اطلاق وصف ماجراجویی به بعضی از اقدامات کشور در عرصه خارجی بی وجه و فاقد اعتبار یا دلیل معتبر است.
مقایسه این فهرست با بعضی از مواردی که آقای رفسنجانی در مصاحبه خود به عنوان ماجراجویی کشور بدان اشاره کرده است، برای درک اعتبار و ارزش اینگونه داوری ها کفایت میکند. در مصاحبه هیچ ذکری از اقدامات تجاوزکارانه غرب در جهان به عنوان مصادیق ماجراجویی قلمداد نمیشود؛ اما متأسفانه به شکل ضمنی در اصول کلیت نظام جهانی سلطه و اقدامات آمریکا و غرب در این نظام توجیه شده است. صرف نظر از دلالات کلیت بحث وی در این مصاحبه که با قبول و بر پایه مشروعیت و اعتبار نظام موجود جهانی دنبال شده است، دلایل دیگر این نظر را میتوان در نمونه های مشخص دیگر بحث وی یافت که از جمله بارزترین آنها ارجاع وی به بعضی از اقدامات آمریکایی ها نظیر ایجاد طالبان و القاعده است .
وی از این اقدامات سلطه طلبانه ومداخله جویانه به عنوان مبنایی برای توجیه امکان و درستی بعضی از اقدامات نظیر حمایت کشور از مقاومت در منطقه استفاده می کند. از توجیه تلویحی بازی های قدرت طلبانه آمریکا در جهان و طرح های مداخله این کشور در کشورهای اسلامی گذشته، وی به شکل عجیبی نفس حمایت ما از حزب الله لبنان را که می کوشد از موجودیت شیعیان و سیادت این کشور علیه تجاوزات رژیم صهیونیستی دفاع کند، اقدامی ماجراجویانه به حساب میآورد که تنها «به شرط اینکه ما ازاینها برای مزاحمت دیگران استفاده نکنیم و اینها هم کار خودشان را بکنند.» معقول و قابل دفاع است.
در نتیجه اگر حزب الله مثلا برای راندن جنگنده های این رژیم از هوای لبنان که بدون هیچ اعتراض یا واکنشی در آسمان این کشور را به شکل دایمی جولانگاه تجاوزات روزمره خود قرارداده است، تیری به هوا شلیک کند و یا اینکه نظیر چند سال اخیر در برابر طرح های آمریکا در لبنان برای خلع سلاح آنها و یا بقدرت رساندن نیروهای طرفدار و عامل خود به رهبری سعد حریری مقاومت کند، ماجراجویی و غیرقابل دفاع خواهد بود؛ گرچه ظاهرا آقای رفسنجانی چنین نمیگوید، اما مطابق منطق و شروط تعیین شده، این نظر عینا در مورد فلسطینیان درست است اگر با پرتاب یک موشک دست ساز و با قدرت تخریبی ای در حد یک نارنجک توسط فلسطینیان از غزه به سرزمین های اشغالی به تلافی کشتار روزمره و تجاوزات دایمی چهارمین ارتش قدرتمند جهان به این مردم تحت اشغال و محبوس در زندان باز ماجراجویانه اقدام کند یا اینکه در مقابل هجوم های پی در پی جنگنده های این رژیم پلید و ترور بی وقفه رهبران فلسطینی یا محاصره پنج ساله 1/5 میلیون انسان به انجام عملیات در داخل سرزمین های اشغالی دست زده و موجب تخریب یا قتل مقامات شده و یا به اسارت نیروهای این رژیم دست بزنند.

*تعییر جایگاه هاشمی
به در واقع، با نگاهی به فهرست سؤالات مطروحه گذشته و نمونه های ذکر شده از ماجراجویی ها یا «مزاحمت» های ما برای دنیا در مصاحبه مشخص می شود که وقتی کسانی چون آقای رفسنجانی با این تعبیر به نقد سیاست خارجی کشور دست میزنند، در چه دامی گرفتار شده اند؛ وی به این ترتیب، با تغییر جایگاه خود از موضع کشورها و مردم تحت سلطه مظلوم به جایگاه نظام جهانی سلطه با گرفتاری در دام منطق استکباری، معقولیت واعتدال را در معنایی مطابق منافع آنها فهم میکنند.

این خطاست که مطابق مفروضات ضمنی آقای رفسنجانی تصور شود که در این منطق نوع عمل و یا شیوه انجام آن تعیین کننده معقولیت و مشروعیت آن است. خطاست فکر کنیم که مطابق منطق قدرت های مسلط کنونی جهان، صرفا هر عملی بیرون از چارچوب های قانونی و یا اجماع بین المللی، حتی در وضعیت موجود تسلط قدرت های غربی بر نهادها وقوانین بین المللی، غیر معقول بحساب میآید که دست قدرت های غربی هرگز به آن آلوده نمیگردد.
تاریخ ترور های سیاسی و یا تخریب و بمب گذاری غربی ها در جهان، خاصه ترورهای سیاسی رهبران نهضت های آزادی بخش نظیر پاتریس لومومبا توسط سازمان سیا در جهان در دوران جنگ سرد مشهورتر از آن است که لازم به یادآوری باشد. اظهارات چند ماه پیش نامزدهای جمهوری خواهان در رقابت های انتخاباتی جاری آمریکا نظیر گنگریچ نماینده متنفذ و رهبر پیشین مجلس نمایندگان آمریکا از جهتی شاید خطا و از جهتی مبین ارتقاء روحیه گستاخانه استکباری امریکایی است. اما در هر حال، تلاش این رقبای انتخاباتی برای جلب رأی از طریق طرح وعده های علنی و رسمی به رأی دهندگان آمریکایی در یک مناظره تلویزیونی دایر بر بکارگیری انواع روش های تخریب و ترور علیه دانشمندان و مقامات یا تأسیسات صنعتی و اقتصادی ایران در صورت پیروزی، هیچ وجه غیر معمول و عجیبی جز گستاخی در اظهار علنی این نظرات، آنهم در یک برنامه تلویزیونی، ندارد.
این نوع اظهارات یا پیشنهاد چندی پیش بعضی دیگر از مقامات سیاسی و امنیتی-نظامی آمریکا در جلسات رسمی کمیسیون های امنیتی و خارجی مجلس کنگره این کشور به ترور بعضی از مقامات کشور، خاصه سردار سلیمانی فرمانده سپاه سرفراز قدس، وجهی ثابت و مهم از ابزارهای راهبردی کشورهای غربی و آمریکا در عرصه بین المللی است که آشکارسازی آن در این مقاطع تنها به وضعیت و شرایط خاص سیاسی جهان و نوع دیدگاه های غرب به جمهوری اسلامی ایران مربوط میشود.

بنده از حقیقت آنچه آقای رفسنجانی در مصاحبه اخیر خود مورد قضیه میکونوس آلمان بیان کرده است، اطلاعی ندارم. اما لازم است وی که این نوع اقدامات را از قبیل ماجراجویی ها و اعمال نیروهای افراطی خودسر در دوران ریاست جمهوری خویش دانسته است، توجهی به اظهارات رسمی آمریکا در مورد ترور العولقی داشته باشد. العولقی از شهروندان آمریکایی و دارای تابعیت کامل این کشور بود که در جریان جمله جنگنده های آمریکایی به یمن با علم و آگاهی کامل از هویت وی و در واقع بر اساس کارهای اطلاعاتی با برنامه از پیش تعیین شده قبلی شناسایی و در حمله ای هوایی کشته شد. پاسخ این مقام آمریکایی که در واقع وزیر دادگستری وقت آمریکا میباشد، به انتقادات و اعتراضات عمومی در مورد ترور این شهروند آمریکایی روشن و بی ابهام بود: آمریکا این را حق خود میداند که هر شخصی را در هر کجای جهان در صورت درگیری در هر نوع اقدام علیه منافع این کشور یا شهروندان آمریکایی به قتل برساند و از این جهت فرقی میان شهروندان آمریکایی و غیر آمریکایی وجودندارد! صراحت تجویز حق آدمکشی افراد آمریکایی و یا غیر آمریکایی برای آمریکا در سراسر جهان را ندیده میگیریم، صرفا از آقای رفسنجانی می خواهیم روشن کند که بر مبنای مورد العولقی که مداخله مستقیم وی در هیچ اقدامی علیه آمریکا مطرح و یا اثبات نشده است، بر فرض صحت آنچه در مورد میکونوس گفته است، اقدام کشور علیه رهبر گروه تجزیه طلب دموکرات کردستان و عامل قدرت های غربی در انجام عملیات خرابکارانه علیه شهروندان و منافع کشور، اساسا قابل طرح است، چه رسد به اینکه ماجراجویانه قلمداد گردد؟

*بکارگیری معیارهای غلط برای داوری
رد و نقد سیاست ها و اقدامات کشور در هر زمینه ای حق هر شخصی خاصه مردم ایران و بالاخص نیروهای سیاسی بویژه اشخاصی چون آقای رفسنجانی با آن پیشینه و سابقه است. آما آنچه مایه شرمندگی و تأسف بوده و میتواند موضوع انتقاد و سؤال واقع شود، بی توجهی به واقعیت ها و بکارگیری معیارهای غلط برای داوری و ارزیابی است. با توجه به سطح خطاهایی که وی در این مصاحبه در جریان ارزیابی سیاست خارجی کشور مرتکب شده است، ارتقاء معیارهای بحث در این زمینه شاید بی وجه بنظر آید. اما مشکلات و نقصان های موجود در داوری های مشابه به این الزام حکم میکند که به وجهی مهمتر از ضرورت های نقد درست و عقلانی در این زمینه توجه داده شود.
توجه به این نکته لازم است که مشکل اینگونه نقدها صرفا بی توجهی به واقعیت ها و یا بکارگیری معیارهای قدرت های مسلط یا مفاهیم پیشنهادی آنها در ارزیابی سیاست های کشور نیست. مشکل اساسی تر این است که این مفاهیم و معیارها به شکل غیرتاریخی و بدون لحاط الزامات داوری تطبیقی بکارگرفته میشود. حتی اگر بسیاری از حقایق را در نظر نگیریم، از جمله اینکه غربی ها بدون هیچگونه تقید و تعهدی اصیل به معیارهای وضع شده توسط خودشان، در عمل پنهانی به اقتضای منافع بر خلاف آن عمل کرده و تنها بطور گزینشی و به شکل ابزاری معیارها و اصول هنجاری خود را در علن علیه مخالفان خود بکار میگیرند. اما فراتر از اینکه غربی ها خود گرفتار توهم اصالت خدشه ناپذیر معیارها و مفاهیم ابداعی اشان نمیشوند، این معیارها و مفاهیم را متناسب با نیازهای تاریخی خود و برای مهار دیگران ابداع و با تغییر منافع نیز تغییر میدهند.

بیان تفصیلی اینگونه موارد تغییر، حجم هزاران کتاب قطور را پر خواهد کرد. اما تنها به عنوان نمونه به ذکر بعضی موارد زنده و شایع این نوع عملکرد اکتفا میشود. از مواردی که هم اکنون کشور نیز درگیر آن است، موضوع سیاسی یا غیرسیاسی بودن مقولات اقتصادی خاصه نفت است. اجتناب از سیاسی سازی اقتصاد خاصه در عرصه بین المللی بالاخص نفت از اسطوره های شایعی است که غرب عملا و نظرا برای رواج و تثبیت آن در میان کشورها تلاش غیرقابل ذکری به عمل آورده بوده است.
 کسانی که طالب آگاهی از این تلاش ها هستند، تنها با رجوعی به منابع مکتوب چهار تا پنج دهه گذشته میتوانند به حجمی از مقالات وکتب دست پیداکنند که صرف مطالعه و یا حتی تورق آن ماه ها و بلکه سال ها طول خواهد کشید. تا زمانیکه کشورهای عربی به اقتضای شرایط و تحت فشارهای داخلی در موقعیت بکارگیری نفت به مثابه سلاحی در مبارزه با رژیم اشغالگر قدس و حامیان غربی آن بودند، شعار نفت سلاح سیاسی نیست و نبایستی سیاست را در اقتصاد مداخله داد، چنان بی وقفه توسط رسانه ای غربی طرح و ازسوی سازمان علمی غرب خاصه دانشمندان به مثابه اصلی علمی و خدشه ناپذیر با استدلال های گوناگون مورد دفاع قرار میگرفت که هیچ کشوری جرأت نقض آن را نمییافت.
 اما طی یکی و دهه اخیر با تغییر شرایط جهانی، غربی ها به اقتضای نیازها و تغییر منافع با به فراموشی سپردن تمامی بافته های نظری گذشته، اقتصاد از جمله تحریم اقتصادی را به محوری ترین سلاح در کانون سیاست های سلطه طلبانه خود برای مهار کشورهای مستقل در جهان بدل ساخته اند. موضوع نفت نیز با توجه به آنچه غربی ها در حال انجام آن علیه کشورند، بی نیاز از ذکر است.

نمونه دیگر مقوله یا مفهوم حاکمیت ملی میباشد که به مثابه شاه کلیدی مفهومی و به عنوان محوری ترین پایه سیاست و قوانین بین المللی ابداعی غرب در عمل و نظر از قرن هفدهم تا همین دهه های اخیر بر اندیشه ها و واقعیت های سیاسی جهان حکومت کرده است. نه در اینجا مجالی برای هرگونه بحث در مورد اهمیت کانونی این مفهوم برای نظم واقعی سیاست بین الملل و یا گفتمان نظری آن وجود دارد و نه بداهت موضوع ضرورتی برای تفصیل و یا تطویل پیش میآورد. اما نیاز غربی ها و منافع آنها برای مداخله در کشورهای مستقل در این مقطع تاریخی از حدودا دو دهه چون خوره به جان این مفهوم بنیادین گفتمان سیاست افتاده است تا با ابداع مفاهیمی تازه نظیر مداخله بشر دوستانه و جنایت علیه بشریت یا مسؤلیت همگانی و حقوق عام بشری به جایگزینی آن با مفاهیمی چون حاکمیت جزیی یا محدود دست زند که با ظاهری قانونی و بطور مشروع امکان انجام تجاوزاتی نظیر اشغال لیبی را به آنها بدهد؛  در حلیکه پیش از این نه تنها مفهوم حاکمیت ملی غیرقابل جایگزین تلقی میشد، بلکه حتی به سختی بتوان در ادبیات مربوط به آن بحثی در مورد امکان جایگزینی این مفهوم یافت.   
                
*نفی انقلابی بودن به بهانه اعتدال
بنابراین، تحت نظام موجود جهان، مرز ماجراجویی و معقولیت یا اعتدال این اقدام یا آن اقدام و عمل این کشور یا آن کشور، نه از پیش مشخص و نه حتی بعد تعیین ثابت است. همه چیز بسته به این است که چه کسی و یا چه کشوری و در چه زمان یا مکانی بدان دست زند. بی توجهی به این مسأله اساسی و محوری در بکارگیری معیارها و مفاهیم غربی برای فهم رخدادها و ارزیابی سیاست ها نتیجه ای جز خطا در فهم و داوری غیرمنصفانه به نفع سلطه موجود جهانی ندارد.
 بواسطه همین بی توجهی است که آقای رفسنجانی در مقام ارزیابی و داوری سیاست خارجی کشور و یا نیروهای مقاومت در منطقه پیوسته عدم مزاحمت برای دیگران، کمک بدون دردسر به مظلوم و عدم ترسانیدن دیگران را به عنوان معیاری برای تعیین درستی سیاست ها و اقدامات بکار میگیرد، بدون انکه مشخص کند که منظور وی از دیگران چیست و یا مزاحمت و دردسر را در چه چارچوبی و در کجا و نسبت به چه کسی یا چه منافعی فهم میکند. آیا برای ایشان روشن نیست که نفس وجود مستقل یک کشور و بیرون از چارچوب سلطه کنونی یا بطور مشخص آقایی و سروری غرب برای غربی ها ترساننده است و ربط ماهوی به آنچه ما میکنیم ندارد؟
 ایشان حمایت ما از مقاومت را مشروط به این میکند که از آنها «برای مزاحمت دیگران استفاده نکنیم و اینها هم کار خودشان را بکنند». سؤال این است که مگر تاکنون و یا هم اکنون حزب الله در لبنان و یا حماس در غزه چه کاری جز «کار خودشان» یعنی مبارزه برای احقاق حق و دفاع در برابر تجاوزات و سلطه طلبی ها انجام داده یا میدهند که غرب بدنبال نابودی آنهاست و پایان مخاصمه با ما را مشروط به همراهی در این مسیر و قطع حمایت ایران از آنها ساخته است؟
آیا روشن نیست که از نظر غرب، برای نیروهای مقاومت «کار خودشان»، یعنی انحلال و یا قبول اشغال و تمکین در برابر سلطه طلبی رژیم صهیونیستی و غرب در منطقه؟ از دید آقای رفسنجانی، چه اقداماتی در چارچوب روابط ما با نیروهای مقاومت برای غربی ها به معنای ایجاد مزاحمت و دردسر برای غرب نیست؟ اگر ما نیز نظیر آنچه آمریکا از طریق ایجاد سازمان های چون الفاعده و طالبان یا حمایت از جنایتکارانی چون ریگی در جهت پیگیری منافع خود علیه ما و یا دیگران بدان دست میزند، به کمک نیروهای مقاومت صرفا به دفع تجاوزات غرب به رهبری آمریکا بپردازیم، آیا غرب این اقدامات را ایجاد مزاحمت ودردسر یا وی مصداق ماجراجویی قلمداد نخواهدکرد؟

*مغالطات و ساده انگاری های هاشمی
در مصاحبه اخیر آقای رفسنجایی مغالطات و ساده انگاری هایی است که با توجه به سابقه وی در سیاست نمی توان آن را فهم کرد. از جمله وی اقدام ابرقدرت مسلط و تجاوزکاری چون آمریکا را در ایجاد القاعده یا حمایت از طالبان و عدم اعتراض دیگر کشورها به این اینگونه اقدامات آمریکا را، به عنوان دلیلی برای این به حساب میآورد که «اگر یک نظام خودش نخواهد ماجراجویی بکند و در جاهایی هم بخواهد از مظلوم دفاع کند در دنیا پذیرفته شده است»، این نظر بعلاوه تعجب انگیزی آن بیش از آن مغالطی و نامفهوم است که بتوان با استدلال و به شیوه ای معقول، خاصه در این مجال کم، بدان پاسخ گفت. از نادرستی مبنایی معیار گرفتن اقدامات تجاوزکارانه آمریکا و یا ایجاد این توهم که مداخلات این کشور در جهان به قصد دفاع از مظلوم است، میگذریم.
اما عجایب نظرات آقای رفسنجانی صرفا در این نیست که اقدامات تجاوزکارانه آمریکا در افغانستان یا ایجاد القاعده و حمایت از طالبان را «دخالت» نمیداند؛ عجیب تر این است که وی اعتراض دیگر کشورها و مردم به این مداخلات را ندیده انگاشته و همراهی متحدین غربی یا دست نشدگان منطقه ای این ابرقدرت را با این مداخلات به این معنا میگیرد که در اینمورد «هیچکس اعتراضی نداشت. دنیا هم اعتراضی نکرد.» عجیب تر این است که وی تصور میکند که عدم اعتراض ادعایی به مداخلات آمریکا برای این بوده است که آمریکا «آن زمان برای آنها [ایجاد و  حمایت از الفاعده و طالبان] توجیه داشت.» گویی دیگر کشورها برای اقدامات خود در عرصه بین المللی توجیهی نداشته و به عبث عمل میکنند. باز هم عجیب تر این است که از نظر آقای رفسنجانی توجیه موجه و مشروع آمریکا این بوده است که «چون میخواستند شوروی را از افغانستان بیرون کنند.» به این معنا، همه کشورها از جمله ما میتوانیم امیدوار باشیم که هر جا به قصد مبارزه با دشمنان آمریکا نظیر شوروی به مداخله دست بزنیم، بطور تضمین شده همراهی و موافقت جهان، یا همان آمریکا و متحدین و عمال منطقه ای آمریکا، را با خود داشته و اقداماتمان به عنوان دخالت به حساب نخواهد آمد.

به این ترتیب با این نتیجه بطور نامنتظری به مضمون محوری و معیار پایه ای کل نظرات انتقادی و ایجابی آقای رفسنجانی در مورد نظم و شیوه مطلوب و غیرمطلوب سیاست خارجی در جهان می رسیم که میگوید قبول نظم جهانی سلطه و عمل مطابق مقاصد قدرت برتر در این نظم شرط درستی اقدام و رهایی از انگ ماجراجویی و افراطگری یا دست یابی به اعتدال و عقلانیت است.

 *حسین کچویان/عضوهیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران                            

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد