مقام معظم رهبری فرمودند که فتنه ریشههای 20 ساله و حتی 30 ساله دارد
خانواده هاشمی در فتنه نقش اساسی داشت
خود آقای حجاریان اینها را اعتراف میکند. وقتی که آقای هاشمی از نهاد ریاست جمهوری رفت، این مجموعه را به نهاد تشخیص مصلحت نظام منتقل کرد. وقتی نگاه میکنیم، میبینیم اینها همان کسانی هستند که آن روز آنجا بودند و حاصل کارشان نشریه کیان است
تحلیل شما از بازگشت آقای خاتمی و شروطی که تعیین میکند، چیست؟
راجع به بازگشت آقای خاتمی و به یک معنا مدعیان اصلاحات به عرصه نظام اسلامی، اینهاجریان دارند شرایط را بهنحوی تست میکنند و چیزی را مطرح میکنند تا ببینند واکنش اجتماعی آن چیست و آیا آمادگی ذهنی مردم برای بازگشت اینها به قدرت وجود دارد یا نه؟ آن چیزی که از افکار عمومی برداشت میشود، این است که مردم در انتظار محاکمه سران فتنه هستند. اکثر پرسشهایی که در دانشگاهها، مدارس، مساجد، حسینیهها و اجتماعات مردمی مختلفی که برای سخنرانی میروم مطرح میشود، این است که چرا سران فتنه محاکمه نمیشوند؟ در واقع یک علامت سئوال روی دستگاه قضایی دارند که پس از گذشت یک سال و اندی از این قضایا چرا دستگاه قضایی اینها را محاکمه نمیکند؟
بنابراین برای افکار عمومی قابل هضم نیست که فردی که باید در دادگاه محاکمه شود، الان در صدد شرط و شروط گذاشتن برای بازگشت به قدرت است. مردم بدون شرط هم اجازه بازگشت این جریان و خاتمی را به قدرت نمیدهند، چه رسد به اینکه بخواهند شرط هم بگذارند. من فکر میکنم اینکه شرط میگذارند برای این است که دست پیش بگیرند که در واقع پس نیفتند و در واقع میخواهند بازگشتشان به قدرت، مسلم گرفته شود.
فکر میکنم از جهت افکار عمومی شرایط برای اینها مهیا نیست؛ اما این بدین معنا نیست که اینها دستبردار باشند. مدعیان اصلاحات و سران و جریان فتنه به سه دسته تقسیم شدهاند؛ یک دسته از آنها در اتاق فکر هستند. مثلاً کسانی مثل موسویخوئینیها، آقای هاشمی، آقای خاتمی و حتی آنهایی هم که زندانی هستند مثل بهزاد نبوی با اتاق فکر ارتباط دارند و مرخصی که میآیند در اتاق فکر قرار میگیرند و یا در ملاقاتهایی که با اینها دارند، جهتدهی میکنند.
گروه دوم به فکر طرح سئوالات استراتژیک و شبهات هستند. کسانی مثل بشیریه، کدیور، سروش گرچه در خارج از کشورند، ولی با نامهنگاریهای خود در واقع شبههآفرینی میکنند و بعد هم روی سایتهایشان میگذارند.
گروه سوم تقریباً گروه سطحی آنها هستند، مثل آقای تاجزاده و مخملباف و این تیپ آدمها که غالباً برای آن تیپ از جوانانی که مسائل عمیق فکری را نمیفهمند و نمیتوانند شبهات ریشهای را هضم کنند، سئوالات پیشپا افتادهای را مطرح میسازند. تاجزاده هر چند در زندان است، ولی ظاهراً کتابخانه و اینترنت در اختیارش است. در این یک سال گذشته خود من حداقل قریب به 300 صفحه مطلب از او از سایت گرفتهام و الان در اختیار من است. این مطالب غالباً به کتابها و حتی نشریات سازمان منافقین رفرنس دارد و آدرس داده است. معلوم میشود که یک آرشیو قوی را هم در اختیار دارد. این شبهاتی که در دانشگاهها و تریبونهای آزاد مطرح میکنند، غالباً از میان مطالب آقای تاجزاده و مخملباف و اینگونه افراد گرفته میشود.
این شیوه حرکت اینهاست تا بتوانند در آینده بهنحوی در نظام حضور پیدا کنند و فتنه بعدی را رقم بزنند؛ اما شرایط کنونی به هیچوجه برای آنها فراهم نیست.
نقش آقای هاشمی رفسنجانی را در این فعل و انفعالات چگونه ارزیابی میکنید، آیا در فتنه سال گذشته دخالت داشتند و اگر پاسخ آری است، در کدام نقطه فتنه؟
یکی از استراتژیهای فتنهگران در سال 88 زدن رهبری نظام بود؛ یعنی آنها در فتنههای قبلی از جمله فتنه سال 78 تجربه کرده بودند که شخصیتی که میتواند فتنه را تدبیر، مهار و خاموش کند، مقام ولایت است، بنابراین میدانستند که اگر در فتنه 88 بتوانند ولایت فقیه را بزنند، میتوانند در اهدافشان موفق بشوند. از اعترافات آقای ابطحی، عطریانفر و دیگر کسانی که محاکمه شدند، این مطلب فهمیده میشود و گاهی هم بر این نکته تصریح کردهاند.
برای اینکه این امر محقق شود، باید از یک جایی شروع کنند. البته مقام معظم رهبری فرمودند که فتنه ریشههای 10 ساله، 20 ساله و حتی 30 ساله دارد. وقتی انسان به دورههای قبل برمیگردد، میبیند که موضوع دارد از کجاها آب میخورد. به نظر من کسانی که در رأس جریان فتنه بودند، همان کسانی هستند که در نیمه اول سال 70 و در دوره اول ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی در مرکز بررسیهای استراتژیک نهاد ریاست جمهوری حضور داشتند. آقای خوئینیها در آنجا رئیس و آقای حجاریان معاون سیاسی بود و آرمین و بهزاد نبوی و رشیدیه هم در آنجا بودند. خود آقای حجاریان اینها را اعتراف میکند. وقتی که آقای هاشمی از نهاد ریاست جمهوری رفت، این مجموعه را به نهاد تشخیص مصلحت نظام منتقل کرد. وقتی نگاه میکنیم، میبینیم اینها همان کسانی هستند که آن روز آنجا بودند و حاصل کارشان نشریه کیان است. وقتی 40، 50 شماره کیان را بررسی میکنیم، میبینیم که تمام مقالههای آن یا از سروش است یا از کدیور و شبستری و حجاریان و شمسالواعظین و فاضل میبدی و امثال ذلک است. تمام آنها در صدد زدن باورهای دینی و اصل ولایت، عصمت ائمه و ولایت فقیه بودند. اینها در همان نهاد ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی رشد کردند و بعدها دوم خرداد هم از همینها به وجود آمد و فتنه 88 هم از همان جا آب خورده.
اما آن چیزی که در فتنه 88 اتفاق افتاد و در واقع جرقه این ماجرا بود، نامه سرگشاده آقای هاشمی به مقام معظم رهبری بود که تهدید کرد که مردم را به خیابانها میکشاند و بعد هم خانمش به صورت تصویری دستور آن را داد و دخترش فائزه و پسرش مهدی وارد فعالیت جدی شدند. این خانواده در ماجرای فتنه نقش اساسی داشتند.
به نظر من اگر نامه آقای هاشمی نبود، این جریان شکل نمیگرفت. آن نامه آقای هاشمی که منتشر شد، پشت سر آن سروش و نوریزاد و مخملباف و دهها فتنهگر دیگر خطاب به مقام معظم رهبری نامه نوشتند و این فضاسازیهایی که کردند، غالباً از همان جا آب میخورد و لذا به نظر من ایشان در این فتنه نقش داشته و نقش اساسی هم داشته است.
خیلی از کارشناسان و مسئولان امنیتی کشور معتقدند که از پیش از انتخابات و تا همین امروز، گردانندگان فتنه سال گذشته، تقسیم کار داشتند، خاتمی یک نقشی داشت، موسوی یک نقشی، کروبی به همین شکل و برای آقای هاشمی هم این تقسیم کار را قائلند که تا همین امروز هم ادامه دارد، با این توضیح آیا اعمال و رفتار امروز آقای هاشمی ادامه همان مسیر است یا ایشان برائت جستهاند؟ با همچنان با تقسیم کار فعالیت میشود؟
ما تا امروز برائت از آقای هاشمی ندیدهایم. ایشان حتی کلمه فتنه را درباره فتنهگران به کار نبرده است و در صحبتهایش به جای استفاده از کلمه فتنه از تعبیر حوادث بعد از انتخابات استفاده میکند. بعد از ماجرای فتنه هم چه در خطبههای نمازجمعه و چه بعد از آن، از جمله دیداری که پس از اجلاس خبرگان در سال جاری داشتند، با خانوادههای زندانیان فتنهگر هم ملاقات میکند و قول میدهد در راستای آزادی زندانیانی که خودش از تعبیر زندانیان سیاسی برای آنها استفاده میکند، تلاش کند؛ بنابراین ایشان اولاً در ایجاد این جریان نقش دارد و حاضر نیست از کلمه «فتنه» استفاده کند و در جهت آزادی کسانی هم که این فتنه را به راه انداختهاند، تلاش میکند. ایشان الان سکوت کرده و سکوتش همانطور که آقای الهام هم گفتهاند به معنای پشیمانی نیست؛ بلکه این سکوت در واقع در جهت حمایت از فتنهگران است.
فتنه که سال گذشته شاهد آن بودیم از 16 آذر88 تا 9دی ماه88 یک روند نزولی داشت، و بعد از 9دی افول کامل این جریان مشاهده شد، بعد از قضایا اظهارنظرهایی شد، اینکه فتنه تمام نشده، و در آینده ادامه خواهد داشت، بسیاری گفتند که کیفیت و جنس این فتنه فرق خواهد کرد، آیا میتوان گفت فتنه بعدی از کجاست، و از الان مصداق برای آن تعیین کنیم؟
الان قطعاً نمیشود گفت که فتنه از کجا نشأت میگیرد، ولی همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند نباید تصور کنیم که فتنه تمام شده است. دشمن همواره در حال دسیسهچینی است و اگر ما حرف امام(ره) را درباره امریکا که میفرمایند شیطان بزرگ است قبول داریم، باید مراقب این توطئهها باشیم. نقشههای دشمن هر روز عوض میشود و برای آینده نقشههای پیچیدهتری خواهد داشت. نقشههای گذشته او لو رفته است و مردم آنها را فهمیدهاند، بنابراین با نقشههای پیچیدهتری به میدان خواهد آمد. فتنهگران فعلی هم دیگر با روشهای قبلی به میدان نمیآیند و قطعاً روشهای خود را عوض میکنند.
این احتمال هم وجود دارد که کسانی به میدان بیایند که ما قبلاً آنها را در قالب فتنهگران نمیدیدیم. اینکه بگوئیم فتنه از اینجا نشئت میگیرد و لاغیر، اینطور نیست و دشمن از هر روزنهای که امکان پیدا کند، نقشههای خود را اجرا خواهد کرد.
گروهی میپرسند تحلیل شما از حضور آقای مشائی در دولت چیست؟ عدهای معتقدند که باید روی رویکردهای ایشان حساس بود و عدهای معتقدند که این حساسیت بیش از حد درست نیست. تحلیل شما از این موضوع چیست و چه موضعی را باید اتخاذ کرد؟
دو تا بحث وجود دارد. یکی اینکه اگر ما واقعاً پیرو ولایت هستیم، باید به همان چیزی عمل کنیم که ایشان میفرمایند و از آن فاصله نگیریم و اگر حرفی میزنیم نباید بر اساس هوای نفسمان باشد. این سئوال در جلسهای که در محضر مقام معظم رهبری بودیم، توسط دانشجویی صراحتاً مطرح شد که نظر ایشان در باره دست راست و چپ رئیسجمهور یعنی آقایان مشایی و رحیمی چیست؟ مقام معظم رهبری فرمودند من بنای ورود به این مسائل را ندارم. ایشان فرمودند شما دانشجویان میتوانید نقد کنید، اما توجه داشته باشید که مسائل را اصلی و فرعی کنید. مسائل فرعی را اصلی نکنید. بعد در جلسه خبرگان رهبری باز به همین نکته اشاره کردند، اما فرمودند البته به مسائل فرعی هم در حد فرعی بودنشان و به جزئیات آنها هم بپردازید، اما مراقب باشید که مسئله فرعی، اصلی نشود.
به نظر من امروز مسئله مشائی یک مسئله فرعی است. مسئله اصلی این است که ما امروز دشمنی به نام امریکا داریم. در داخل فتنهگرانی داریم که به دنبال تضعیف دولت هستند و بعد اساس کار را بزنند. اگر با این انتقاد کسی بخواهد دولتی را که وسط میدان است و دارد کار میکند بزند، به نظرم مقام معظم رهبری به این راضی نیستند. دشمن میخواهد دولت و پشتوانههای آن را بزند و برنامههائی را که در سال گذشته میخواست اجرا کند، امسال اجرا کند.
شوخی نیست. ما در حال تحریم هستیم و در این وضعیت طرح هدفمندی یارانهها را اجرا کردهایم و گامهای بلندی را به سوی قلههای پیشرفت برداشتهایم. دشمنان ما هم چهار چشمی مراقب و مترصد فرصت هستند. بنابراین در این موقعیت وظیفه اصلی ما حفظ نظام، حمایت از کلیت دولت و نظام است. باید به دولت در میدان سختی که وارد شده است کمک کنیم، انشاءالله به اهدافش دست پیدا کند، اما به مسئله مشایی باید در حد فرعی پرداخته شود و نه بیشتر.
در کنار این سوالات عدهای هم به نوع پرداختها نسبت به آقای مشایی انتقاد داشتند، که چرا هر کسی که میخواهد به مساله "مشایی" بپردازد، از در تخریب وارد میشود، و باب انتقاد در این موضوع بسته است، پاسخ شما به این سوال که "چرا آقای مشائی را منصفانه نقد نمیکنند و همه بر اساس حبّ و بغض برخورد میکنند؟" چیست؟
باید به این نکته توجه کرد که باید به نقد عملکرد ایشان پرداخت، اما نقد باید عالمانه و منصفانه باشد، نه یک نقد کینهتوزانه. ما این نوع نقد را قبول نداریم. خود من از زمره کسانی هستم که بیش از 14 مورد آقای مشایی را نقد کردهام. همه نقدهایم هم مستند است. البته آقای مشایی یک سبکی دارد که حرفی را میزند و بعد منکر میشود. حتی ایشان سایت دارد که من کل آن را خالی کردم و در اختیار دارم. اولین نقدی که از ایشان کردیم، ایشان بهکلی سایتش را خالی کرد که دیگر مستندی وجود نداشته باشد.
بعدها در نشریه «پرتو» نوشتم که اگر دیگران سایت شما را خالی کردهاند، من کل آن را در اختیار دارم؛ ولی اگر خودت خالی کردی، چرا این کار را کردی؟ چون یکی از جاهائی که می توانستیم به آقای مشایی بگوئیم که شما به این حرف قائل هستی یا نیستی، سایت خودش بود. یکی از جاهای خوبی بود که میتوانستیم مچش را بگیریم، ولی وقتی سایتش را خالی کرد، هر حرفی را که میزند، میگوید من نگفتهام. این نمیشود.
پای منبر علما نشستن انسان را متخصص در دین نمیکند. بنده با اینکه طلبهام و 30 سال است در حوزه هستم، ادعای تخصص در دین نمیکنم و مقلدم. من که بیشتر از ایشان پای منبر علما نشستهام تا ایشان که پای منبر چهار تا روضهخوان نشسته. پای منبر نشستن که آدم را متخصص در دین نمیکند که ایشان در هر حوزهای وارد می شود و میخواهد نظریهپردازی کند. ایشان هم در مسائل حقوقی، هم در مسائل سیاسی و هم در مسائل اعتقادی وارد میشود و حرف میزند و رنجش خاطر علما و متدینین را فراهم میکند. نمیدانم با این کار میخواهد آرای اصلاحطلبها و دیگران را برای خود جمع کند که اگر آقای احمدینژاد چنین تفکری داشت، با این آرای بالا پیروز میدان نمیشد. یکی دیگر از اشکالات ایشان هم این است که وقتی دقت میکنم، مبنای تفکرات ایشان را با مبانی تفکرات فراماسونری خیلی نزدیک میبینم.
شما در جایی اشاره کردهاید که مجمع مدرسین یک حزب پرایدی است، یعنی همهشان در یک پراید جمع میشوند. چرا این صحبت را کردهاید و چقدر شناخت از اعضای این مجمع دارید که این حرف را زدهاید؟ این سوال تعدادی از مخاطبان ما بود.
در واقع بیشتر از این هم نیستند، یعنی مجموعه مدرسین این مجمع همین 5،4 نفر هستند. یکیشان آقای عباییخراسانی بود که فوت کرد و اینها هیچ عضوی غیر از همینی که هستند، ندارند. من استناد کردم به این حرف حجاریان که درباره سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی گفته بود حزب فولکسسواران. واقعیت هم همین بود و کل این گروه منحصر میشد به چند تن شورای مرکزی. عضو رسمی در کشور ندارند. شما توی خیابان راه بیفتید و از مردم بپرسید که آیا عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هستید؟ بعید است که حتی یک نفر پاسخ مثبت بدهد. این مجمع مدرسین هم که در قم این قدر بیانیه صادر میکنند و از دوم خرداد به این طرف اینقدر سر و صدا میکنند، سرتاپا به اندازه یک پراید هم نمیشوند. منتهی این چه حزبی است که 4 نفر دور هم جمع شوند و دائماً بیانیه بدهند و ادعاهای بزرگ داشته باشند.
آقای روانبخش، دغدغه خیلی از مردم مباحث فرهنگی و ارزشی است، یکی از این مسائل فرهنگی، بحث حجاب و عفاف بود که در چند ماه اخیر شاهد موضع گیریهایی در این زمینه بودیم، به طور کلی نظراتی که مطرح شد دو رویکرد را مد نظر قرار داد، یک رویکردی که میگوید برخورد فرهنگی در این زمینه راهگشاست، اما در کنار این برخورد فرهنگی باید با گروههای سازمان یافته که در جامعه متولی امر بیعفتی و بیحجابی هستند و به صورت باندی عمل میکنند برخورد شود، رویکرد دیگری هم وجود دارد و آن اینکه معتقد است با هر بدحجابی باید برخورد سلبی کرد و در این مسئله فرقی بین افراد سازمانیافته که به صورت مدل و مانکن بیرون میآیند با دیگر بدحجابها وجود ندارد. مصداق رویکرد اولی رئیس جمهور هستند که در تلویزیون هم به صراحت بیان فرمودند و به نظر مردم هم بیشتر این برخورد را میپسندند، نظر شما چیست؟
من در این زمینه با آقای احمدینژاد موافق نیستم. اولاً ما از کجا در خیابان بفهمیم که یک خانم بدحجاب جزو گروه سازمانیافته هست یا نه؟ ملاک تشخیص چیست؟ دختر خانمی در خیابان یک شال روی سرش گذاشته و موهای جلو و پشت سر او پیداست و آرایش هم کرده. از کجا تشخیص بدهیم که او جزو باندی است یا نیست؟ ثانیاً منکر، منکر است و فرقی نمیکند که سازمانیافته باشد یا نباشد. یعنی اگر سازمان یافته نبود، نباید با منکر برخورد کنیم؟
عرض کردم، برخورد فرهنگی مطرح است، نه اینکه هیچ برخوردی نشود ولی گویا شما به نوع برخوردهای سلبی تمایل دارید مثل گشتهای ارشاد.
بله بنده گشت ارشاد را قبول دارم، منتهی حرف این است که به اعتقاد من باید هر دو کار همزمان انجام شوند، یعنی هم کار فرهنگی و ایجابی و هم کار سلبی و برخوردی انجام شود.
خوب این همان نظر آقای احمدینژاد است دیگر.
بله این هم راه دارد. من مقالهای راجع به نحوه برخورد با بیحجابی نوشته و در آن ده مورد را ذکر کرده و گفتهام هفت مرحله را که طی کنیم، تازه میرسیم به نیروی انتظامی. اولین مرحله این است که خود دولت به کارمندانش بگوید که شما حق ندارید به این شکل و این لباس و آرایش وارد محیط کار بشوید. ابزار تنبیهی در دست دولت است و اگر چند بار به کارمندی تذکر دادند و رعایت نکرد، میتوانند حقوق او را ندهند و یا او را تعلیق کنند. محیط کار دولتی متعلق به دولت است و لذا میتواند مقررات و قوانین خود را در آنجا اعمال کند و بگوید من کارمندی را میپذیرم که حجاب اسلامی او درست باشد. به مدیر اداره هم میشود گفت که اگر این مقررات را در ادارهات اعمال نکنی، خودت هم در معرض تعلیق قرار میگیری. حداقل کاری که میشود کرد این است و این گام اول است که صدا و سیما، دستگاه قضائی و مجموعه دستگاههای دولتی و غیردولتی اول خودشان این کار را انجام بدهند. بعد وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات، صدا و سیما، آموزش و پرورش، دانشگاهها و... دست به دست هم بدهند و برای حجاب فرهنگسازی کنند. تا به حال چند تا فیلم راجع به حجاب ساخته شده است؟ هیچ! چند تا کتاب درست درمان و حسابی راجع به فلسفه حجاب نوشته شده است؟ نه تنها این اتفاق نیفتاده که بر عکس. هر جا قرار است زنی نقش دزد را بازی کند، میشود باحجاب و هر جا که میخواهد باکلاس و تحصیلکرده باشد، میشود مانتوئی! طبیعی است که این تأثیر معکوس میگذارد. روزنامهها و نشریات همینطور. چندی پیش روزنامه حزبالله عکس یک پلیس را انداخته با یک خانم چادری و تیتر زده که اگر زنی به خاطر فقر خودفروشی کند، جرم نیست. این تیتر را در کنار عکس یک زن چادری زده. این چه جنایتی است که ما داریم به حجاب میکنیم؟ همه باید مراقب باشند. پس باید زمینهها را فراهم کرد، کار را باید از خود دولت و دستگاه قضائی شروع کرد و مجموعه نهادهای داخل نظام را درست کرد و بعد به سراغ فرهنگسازی رفت.
پلیس هم باید در مرحله اول تذکر بدهد. تمام جوانان متدین، بسیجیها، خواهران و برادران حوزوی و امثالهم آمادگی تذکر دادن و نهی از منکر در مرحله نخست را دارند، به شرط اینکه پلیس از آنها حمایت کند. ضرورتی ندارد که پلیس در مرحله اول وارد میدان شود. این افراد میتوانند تذکر بدهند، منتهی پلیس باید مراقبت کند که به اینها تعرض نشود. به مرور زمان، وقتی زمینههای مناسب فراهم شد، آن وقت با کسانی که بنای بر لجاجت دارند و به شکل تشکیلاتی رفتار میکنند، میتوان برخورد شدید و قانونی کرد.
یک بخشی از صحبتهای شما به عملکرد صداوسیما در این زمینه برمیگشت، بد نیست به عملکرد صداوسیما هم بپردازید، چرا که سوال خیلی از مردم و مطالبه رهبری نیز هست، با توجه به اینکه مقام معظم رهبری در سفر قم هم اشاره کردند که از عملکرد صدا و سیما کاملاً راضی نیستند و تذکراتی هم دادهاند، انتقادات شما بر عملکرد صدا و سیما چیست؟ یک بخشی از انتقادات خود را پیرامون مساله حجاب به صداسیما مطرح کردید، دیگر چه نقاط ضعف و قوتی در این عملکردها میبینید؟
به نظر من جملهای که حضرت امام در باره صدا و سیما فرمودند که صداوسیما دانشگاه است با آنچه که الان مشاهده میکنیم، فاصله زیادی دارد. البته دوستان در صدا و سیما تلاش خودشان را میکنند، اما قطعاً آنچه که مورد نظر مقام معظم رهبری است، همان دانشگاه است. با توجه به اعتمادی که مردم به صدا و سیما دارند و از صبح تا شب رادیو یا تلویزیونشان روشن است، میتواند با ساخت برنامههای هنری، سریالهای مثبت و... چه در مسائل تربیتی، چه در مسائل تاریخی و چه در مسائل اجتماعی و سیاسی، در بسیاری از مسائل وارد شود و بسیار هم تأثیرگذار باشد. مثلاً یک سریال تاریخی مثل مختارنامه، اصحاب کهف، یوسف پیامبر و امثالهم بسیار بصیرتبخش است. اینها چه در داخل و چه در بیرون میتوانند بسیار سطح آگاهی مردم را بالا ببرند. میتوانیم سریالهای تربیتی بسازیم. در این زمینه کم موضوع نداریم، ولی متأسفانه در سریالهایمان فکر میکنیم که سوژه فقط باید پسر و دختر باشد و یا یک عشق زمینی باشد و اگر این نباشد، اصلاً جاذبه ندارد؛ درحالی که الان در مختارنامه اصلاً عشق پسر و دختر وجود ندارد و بسیار هم جاذبه دارد. سریالهائی میشود ساخت که به دور از کلیشههائی باشند که از اول تا به آخرش روشن است.
صدا و سیما در بخش طنز موفق نبوده و متأسفانه طنز به درد بخوری در صدا و سیما نمیبینیم، درحالی که طنز میتواند بسیار تأثیرگذار باشد. به فرمایش آقا طنز با لودگی فرق دارد. بعضی اوقات چنان افراط میکنند که سر تاپای سریال تبدیل به لودگی میشود و گاهی هم تفریط. باید کارشناسانی را فرا بخوانند که در این زمینه تبحر داشته باشند.
همینطور است سریالهای خانوادگی که در آنها میتوان مسائل گوناگون را مطرح کرد. برنامههائی مثل امروز، دیروز، فردا هم با اجرای آقای یامینپور بسیار پویاتر بود و بسیاری از مردم در سراسر ایران آن را میدیدند. آنچه که الان هست، آن جذابیت لازم را ندارد، هر چند مجری فعلی هم سعی خودش را میکند، ولی آن جذابیت را ندارد.
بعد هم بحث ماهوارهها و جذابیت بعضی از برنامههای آنهاست. ما باید قبول کنیم که بخش زیادی از مردم ما دارند آن برنامهها را میبینند و ذهنشان شبههناک شده است. شبهه را باید با دلیل و منطق جواب داد. صدا و سیمای ما در این قضیه نقشی ندارد. اگر واقعاً تمام این شبهاتی را که در رسانههای دشمن پخش میشوند، ضبط شود و مجموعه آنها را در اختیار کارشناسانی از حوزه و دانشگاه قرار دهند، کارشناسی شود و هفتهای چند ساعت برنامه در زمینههای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی آن شبهات تهیه و از کارشناسان کارآمد برای پاسخگویی استفاده شود، باور کنید دو ماه نمیگذرد که این ماهوارهها زمینگیر میشوند، اما ما موضع انفعالی گرفتهایم و متأسفانه همین شبهات دارد از زبان دانشآموزان و دانشجویان و نسل جوان ما مطرح میشوند، بیآنکه به آنها پاسخی داده باشیم.
به نظر در این زمینه کارهای خوبی شده.
متأسفانه صدا و سیما این کار را نمیکند و به نظرم انتظار مقام معظم رهبری فراتر از اینهاست. البته حوزه هم باید در عرصههای مختلف برای صدا و سیما موضوعات و مطالب را فراهم کند تا انشاءالله بتوانند با همکاری و تعامل، پاسخگوی دغدغههای حضرت امام و مقام معظم رهبری باشند.
اگر اجازه بدهید یک مقدار به مباحث روابط بین قوای سهگانه بپردازیم، یکی از مطالبات جدی مقام معظم رهبری، همکاری دولت و مجلس بایکدیگر است، از طرفی در اذهان عمومی این موضوع مطرح است که چرا مجلس در بسیاری از مواقع با دولت همراهی نمیکند، این موضوع همراه با مدیریت آقای لاریجانی در مجلس سوال بسیاری از خوانندگان ما است، در این زمینه شاهدیم که بسیاری از نمایندگان اصولگرا که حامی دولت هم هستند از مدیریت آقای لاریجانی گلایه دارند.
در شرایط فعلی تمایل نداریم به اختلافات کسانی که مسئولیتهای اصلی را در قوای سهگانه دارند، دامن بزنیم، چون مملکت نیاز به آرامش دارد. حتی در مورد اختلافات مجلس و دولت هم مقام معظم رهبری حل آنها را به شورای نگهبان واگذار کردند که شورای نگهبان کمیتهای را تشکیل بدهد و آن اختلافات را برطرف کند. در شرایط فعلی که دولت در وسط میدان است و مسئله تحریمها وجود دارد و دولت طرح بزرگ هدفمند کردن یارانهها را به مورد اجرا گذاشته، تکیه کردن بر این اختلافات درست نیست، مخصوصاً که یکی از برنامههای اصلاحطلبها سوار شدن بر موج این اختلافات است. در روزنامههای آنها از جمله روزنامه «شرق» که سردمدار اینهاست، میبینیم که چگونه به مسائل ریزی که پیدا میکنند، دامن میزنند.
ما در این مرحله نمیخواهیم وارد این بحثها بشویم، ولی در مجموع به نحوه مدیریت آقای لاریجانی هم انتقاداتی وارد هست. خود من در نشریه «پرتو» انتقاداتی داشتهام، از جمله اینکه سفر ایشان به همراه 70،60 نفر به ژاپن که هزینه سنگینی را بر مجلس تحمیل کرد، چه فوایدی مترتب بود؟ و آیا در شرایطی که خود دولت ژاپن هزینه بیش از 15 نفر را به عهده نگرفت، لزومی داشت که این همه آدم به آنجا برود؟
یادم هست که سفر ایشان به مصر و دیدار با حسنی مبارک، در سالگرد جنگ غزه در سال گذشته صورت گرفت؛ آن هم در وضعیتی که مردم غیرمسلمان دنیا هم به طرفداری از مردم غزه و علیه موانعی که مصر بر سر راه رسیدن غذا و دارو به مردم غزه تظاهرات میکنند، صورت گرفت. در چنین شرایطی کسی برود و با حسنی مبارکی گفتگو کند که حتی راههای زیرزمینی رساندن مایحتاج به مردم غزه را بست! الان هم که کشتی حامل کمکهای مردمی برای مردم غزه رفته، حسنی مبارک میگوید من 70 درصد آن را به اسرائیل میدهم و 30 درصدش را به مردم غزه. خب، این چه عنصری است که انسان برود و یک ساعت و دو ساعت در کاخش با او مذاکره کند و بعد هم بگویند مذاکرات امیدوارکننده و خوبی بود؟ بعد از مذاکره هم حسنی مبارک میآید و تا عمق زمین دیوار آهنین میکشد که حتی آن راهروهای زیرزمینی هم بسته شوند. به نظر من آقای لاریجانی در سیاست خارجی نقش خوبی را ایفا نکرد.
خود این کار موازیکاری نیست؟
خود من از این حرکت خیلی تعجب کردم و همان موقع هم در «پرتو» نوشتم که این چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟ آیا این حرکت با سیاست دولت همراه است؟ یا این عمل با سیاست دولت ناهمگون است؟ این ناهمگونی نباید در سیاست خارجی ما دیده شود.
یا مسائل دیگری که در مورد دانشگاه آزاد و وقف آن پیش آمد که با اینکه نظر مقام معظم رهبری بر وقف نبود، ایشان این موضوع را به رأی نمایندگان گذاشت. یا در موضوع کنترل و نظارت بر خلاف رویکرد مقام معظم رهبری، باز آن را به رأی گذاشت. انتقاداتی بر نحوه مدیریت ایشان وارد هست، ولی معنایش این نیست که ما بخواهیم رئیس یکی از قوا را زیر سئوال ببریم. کار ما روزنامهنگاران این است که انتقاد دوستانه کنیم و ایشان هم در صدد اصلاح بر بیاید و نمونههائی از این دست در آینده تکرار نشود. همانطور که ما از شخص رئیسجمهور انتقاد میکنیم، از رئیس مجلس هم انتقاد میکنیم، ولی انتقادات ما دوستانه است.
یک بخش بسیار گستردهای از سوالاتی که برای ما فرستاده شد موضوع مهدی هاشمی و علت اهمالکاری قوه قضائیه در این مورد است نظر شما چیست، نقش آقای هاشمی را هم بیان بفرمایید در این رابطه.
من فکر میکنم آقای هاشمی از فرزندانش جدا نیست. مثل آیتالله محمدی گیلانی نیست که وقتی دید دو تا از فرزندانش محارب هستند، حکم اعدامشان را صادر کرد یا مثل آیتالله خزعلی نیست که از پسرش تبری بجوید و در این زمینه بیانیه بدهد. ایشان نمیتواند از فرزندانش جدا باشد؛ بنابراین اگر دستگاه قضائی به این نتیجه برسد که میتواند خود آقای هاشمی را محاکمه کند، آن وقت مهدی هاشمی را هم میتواند محاکمه کند. تا قوه قضائیه به اینجا نرسد که میتواند آقای هاشمی را محاکمه کند، فکر نکنم بتواند مهدی هاشمی را محاکمه کند، چون حمایت آقای هاشمی پشت سر فرزندانش هست.
جدای از این بحث متاسفانه شاهد برخورد با کسانی هستیم که مجرمی مثل مهدی هاشمی از آنها شکایت کرده است، در مورد دستگیری خبرنگارانی که نقش بصیرتافزائی داشتهاند، سئوال این است که چرا قوه قضائیه به شکایت کسانی که فراری و خودشان مجرم هستند رسیدگی میکند و این خبرنگاران را به محاکمه میکشد، اما در مورد خود آنها کاری انجام نمیدهد؟
این هم یکی از مواردی است که در مورد عملکرد قوه قضائیه زیاد سئوال میشود. من چون خودم حقوقدان نیستم، خیلی نمیتوانم اظهارنظر کنم، ولی آقای دکتر الهام که سالها حقوقدان شورای نگهبان بوده و حالا هم مشاور دولت است و همه کارشناسان هم به کارشناسی ایشان اذعان دارند، گفتند که من در صدور احکامی که علیه آقای اشتهاردی و دیگر روزنامهنگاران صادر شد، اشکالات عدیدهای دیدم.
غیر از بخش حقوقی که کارشناسان باید نظر بدهند و در صلاحیت ما نیست که نظر بدهیم، مردم میپرسند چطور تمام کسانی که به اتهام مشارکت در فتنه محاکمه شدند یا در زندان هستند ـو بخشی از محاکمات آنها در دوره آیتالله شاهرودی پخش میشدـ همگی ضمیر مرجع را به سمت مهدی هاشمی برمیگرداندند و همه راهها به او ختم میشد و اسناد و مدارک زیادی هم در این زمینه وجود دارد که بخشی از آنها را هم آقای اشتهاردی در دادگاه خود منتشر کرد، چطور است این آدمی را که اگر نگوئیم مجرم است، دستکم متهم که هست و اگر مشکلی نداشت، حالا که حکم جلبش صادر شده، برمیگشت، پس معلوم میشود مشکلی دارد که برنمیگردد. اول که رفت آقای هاشمی گفت ده پانزده روز رفته سری به دانشگاههای آزاد خارج از کشور بزند و برمیگردد. بعد گفت رفته دکترا بگیرد. بالاخره هر دانشجوئی که برای تحصیل میرود، گاهی سری به پدر و مادرش میزند. این چه جور دکترائی است که یک سال بیشتر گذشته و او حتی یک بار هم نیامده و به پدر و مادرش سر نزده؟ تا دوبی میآید، به ایران نمیآید. پس حتماً مشکلی دارد که نمیآید. نمیشود به مردم بگوئیم شما نمیفهمید. به همین دلیل مردم میپرسند چطور به شکایت آدمی که فرار کرده و به خارج از کشور رفته و خانواده آقای هاشمی هم دائماً به او سر میزنند و او جرئت نمیکند به کشور برگردد، رسیدگی میشود و حکم شلاق برای مدیر مسئول روزنامه ایران صادر میکنند، اما کسی حق ندارد برود آن متهم فراری را دستگیر کند و بیاورد؟ درحالی که بچههای ما رفتند و عبدالمالک ریگی را دستگیر کردند و آوردند. اینکه دیگر از پرونده عبدالمالک ریگی پیچیدهتر نیست و راحت میشود او را گرفت و آورد و محاکمه کرد. این خلاف انتظار مردم ماست.
البته اگر مهدی هاشمی دستگیر و محاکمه میشد، کسی نمیگفت چرا اشتهاردی به دلیل اینکه اتهامی را که اثبات نشده، چاپ کرده، محاکمه شده، اما سئوال این است که چرا دادگاه کهریزک که یک مسئله فرعی است، برگزار و حکم افراد، حتی حکم اعدام هم صادر میشود؛ اما کسانی که اصل این مسئله را درست کردند که کهریزک از فروع آن مسئله است و اگر آنها نیامده و فتنهای را درست نکرده بودند، اصلاً کهریزکی هم به وجود نمیآمد، دارند راست راست راه میروند و مهدی هاشمی که خودش از فتنهگران اصلی است در خارج از کشور شکایت میکند، وکیلش میآید اینجا و طرح دعوا میکند. آن چیزی که برای مردم بیش از همه سئوال برانگیز است، این است که هیئت منصفه به اتفاق آرا آقای اشتهاردی را تبرئه میکند، اما قاضی بر خلاف نظر آنها حکم صادر میکند. البته نمیشود کل دستگاه قضائی را زیر سئوال برد. مردم در باره حکم قاضی سئوال دارند. امیدوارم حضرت آیتالله لاریجانی این پرونده را برای تجدیدنظر به قاضی دیگری ارجاع بدهند که خدشهای به قوه قضائیه وارد نشود.
در خصوص جابهجائیهائی که در دولت اتفاق میافتد، این پرسش وجود دارد که چرا هر بار که این مسئله پیش میآید، رسانهها آن را در بوق و کرنا میکنند که چرا برداشتی و این چه وقت برداشتن بود؟ مثلاً آقای زاکانی در «پنجره» به آقای متکی انتقاداتی را وارد میکند، اما بعد از برکناری ایشان به دفاع از وی میپردازد. نظر شما در این زمینه چیست؟
به نظرم میرسد که تغییر و تحول در دولت حق دولت است، مخصوصاً با این شدت و سرعتی که رئیس جمهور کار میکند، طبیعتاً هر جا که نیاز به تغییر میبیند، این حق اوست که این کار را انجام بدهد و عضو تازهنفسی را بیاورد. پست هم طعمه نیست، بلکه مرکز خدمت است. شهید بهشتی میفرمودند: «ما تشنگان خدمتیم، نه شیفتگان قدرت»؛ هیچ کس نباید به پست به عنوان طعمه نگاه کند که اگر از او گرفتند، ناراحت شود.
من کار آقای متکی را تأئید نمیکنم. بعد از اینکه ایشان را کنار گذاشتند، دامن زدن به این مسئله از طرف ایشان درست نبود. حتی اگر در حق ایشان کملطفی هم شده، جا داشت که ایشان در مراسم معارفه شرکت کند، صاف و پوست کنده میآمد و حرفهایش را میزد و میگفت تا به حال در این مسئولیت بودهام و حالا آن را به کس دیگری واگذار کردهاند. با این کار خود ایشان بزرگتر میشد، اما این روش که هر روز بیائیم و حرفی بزنیم و بهنوعی مقابله کنیم، اصلاً به صلاح نیست. ظاهراً آقای رئیس جمهور به ایشان گفته بود که میخواهیم شما را عوض کنیم و آقای متکی گفته سفری در پیش است و وقتی برگشتم. ظاهراً مثلاً قرار بوده ایشان دوشنبه برگردد و برنگشته و آقای رئیس جمهور هم این تغییر را داده است. به نظرم میشد این قضیه را بهتر مدیریت کرد. تغییر وزیر حق رئیس جمهور است و همیشه برای خود من هم این سئوال مطرح بود که چرا در هیچ یک از قسمتهای وزارت امور خارجه تحولی روی نمیدهد؟ باید کسی میبود که آنجا را پالایش میکرد و تحرکی به وجود میآورد.
بخش دیگری از سوالات در مورد عملکرد شهرداری است و اینکه چرا شهرداری دائما کم کاریهای خود را به گردن دولت میاندازد، هر کاری هم که صورت میگیرد اعلام میشود که ما این کار را بدون کمک دولت انجام دادیم و دولت به ما کمک نکرد.
بالاخره آقای قالیباف از جمله کسانی است که میخواهد در انتخابات ریاست جمهوری آینده بیاید و یکی از افراد مطرح برای این قضیه است و دارد زمینهسازی میکند. فکر میکنم افراد دیگری هم هستند، از جمله آقای لاریجانی، آقای مشائی. مقام معظم رهبری فرمودند اقدام زودرس نکنند. همین که انسان خیز انتخاباتی برداشت، همه کارهایش بر اساس آن توجیه میشود. همدیگر را هم به عنوان رقیب میبینیم، در حالی الان باید رفیق باشیم تا کار مردم انجام شود. ما میخواهیم ساختمانی بسازیم که مردم در آن سکونت کنند و این نیاز به همکاری دارد، ولی اگر همه کارهایمان برای انتخابات باشد، همکاری نمیکنیم، چون موجب تقویت رقیب میشود و دود این قضیه به چشم مردم میرود.
مردم خودشان شاهدند که قبل از دولت احمدینژاد، دولت رقیب شهرداریها بود و حتی سعی میکرد از آن بکَند، ولی در این دولت شهرداریهای تمام کشور شاهدند که این دولت دارد به آنها کمک میکند و پروژههای مهمی در شهرهایشان دارد اجرا میشود. بودجه مترو هم چند برابر شده است. چند روز پیش که در یزد بودم، چندین پل ساخته شده بود که آخرین آن در چهارراه مهدیه بود که 110 روز زودتر از موعد به بهرهبرداری رسیده بود و این زبانزد مردم است که چطور این پل به این سرعت به نتیجه رسید؟ شاید دو سال دیگر بتوانند بگویند یزد شهر بدون چراغ قرمز، از بس که پل غیر همسطح در آن زده شده و دارند چراغ قرمزها را برمیدارند.
این کار دارد در اصفهان هم میشود. همه اینها که کار شورا و شهرداری نیست. دولت در شهرهای مختلف بودجههای کلانی را در اختیار شهرداریها قرار داده که این همه ساخت و ساز و کارهای عمرانی صورت گرفته است. نمیشود گفت که تهران جدای از بقیه شهرهاست و شهرداری بهتنهائی توانسته این پروژهها را پیش ببرد. فکر میکنم اینها بیشتر بحثهای انتخاباتی است که اگر از آنها فاصله بگیریم به صلاح خودمان ومردم خواهد بود. احتمالاً بحث بر سر آن دو میلیاردی است که مجلس تصویب کرد که از ذخیره ارزی به شهرداری تهران پرداخت شود و دولت میگوید برای او بار مالی دارد و پرداخت نکرده است.
سوال آخری که مطرح است، شیوه برخورد علی مطهری در مجلس و در مصاحبههاست که حتی به نفع فتنهگران صحبت میکند و فتنه را از دولت میداند. نظر شما در این مورد چیست؟ حتی اخیرا اعلام کرده شرایط خاتمی برای بازگشت به نظام عادلانه است!
یک وقتی ایشان به بنده لطف کرده و گفته بود: «اگر بصیرت آن چیزی است که روانبخش دارد، ما ترجیح میدهیم کور مادرزاد باشیم.» درحالی که من هیچ وقت به ایشان اهانتی نکردهام. من فکر میکنم یک وقتی اشخاص مسئلهای را میبینند و آن را تعمیم میدهند. آقای علی مطهری سر مسئله مشائی حساس شده است و همه را اینطور میبیند، درحالی که باید مسائل را از هم تفکیک کرد. آقای احمدینژاد در این نقطه واقعاً دارد اشتباه میکند. شکی هم نیست که حمایت همهجانبه ایشان از آقای مشائی یک اشتباه فاحش است. حالا هم متوجه نشود، بعدها متوجه خواهد شد. همه کسانی که حامی ایشان بودهاند، دارند میگویند که داری در این قضیه اشتباه میکنی. حداقل یک تذکر به او بده. چطور همه اشتباه میکنند و آقای مشائی اشتباه نمیکند؟ اما آقای علی مطهری چون در این بخش ناراحت است، این را به همه تعمیم میدهد.
دفاع از فتنهگران و فحاشی به آقای کوچکزاده را که نمیشود به دولت ربط داد.
من بخش دولت را گفتم، ولی اینکه از فتنهگران حمایت میکند و در برابر دوستان نظام میایستد، گمانم از کمبود همان چیزی است که به ما نسبت دادند. ایشان اگر سرخطهائی را که مقام معظم رهبری تعیین کردند، مدنظر داشتند به اینجا نمیرسیدند. واقعاً در بخش بصیرت باید نگاهمان به راهی باشد که مقام معظم رهبری در برابر ما گذاشتهاند. وقتی ایشان مختصات فتنه را ترسیم میکنند و ویژگیهای سران فتنه را برمیشمرند. وقتی 60 نفر از اصلاح طلبان برای عضویت در هیئت نظارت بر مطبوعات به ایشان رأی میدهند، باید به این مسئله فکر کنند که چه کردهاند که آرای آنان را جلب کردهاند. در هیئت نظارت هم که هستند هیچ یادی میکنند از مواضعی که در دولت اصلاحات علیه اسلامستیزی آنها اتخاذ میکردند.
روزنامه شرق شب پیش از اعدام شهلا جاهد قصیدهای را چاپ کرد و احکام اسلام از جمله حکم قصاص را زیر سئوال برده بود. آیا ایشان در این زمینه تذکری به این روزنامه داد؟ از این مسائل عبور میکنند و بر سر نامگذاری 9 دی توسط آقای رسائی روی نشریهاش آن قصه را علم میکنند که تشابه با 19 دی قم دارد! وقتی این مسائل را کنار هم میگذاریم میبینیم قضیه صورت نقد ندارد و بیشتر شبیه نوعی انتقامجوئی است.
ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.
سلام. اورژانسی اورژانسی اورژانسی:
http://chemical-victims.blogfa.com/post-566.aspx