سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای
سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

خبری سیاسی تحلیلی

>>نام آشنای تمام مردم ایران و جهان اکبر هاشمی رفسنجانی

پنج پاسخ برای این سوال: چرا هاشمی سقوط کرد؟ 

  

کی از دلایلی که آقای هاشمی نتوانست در مرکز جبهه حق دو شادوش ولی خود حرکت کند تاثیر پذیری شدیدی بود که ایشان از فرزندان خود داشتند .فرزندان ایشان بنا به دلایل متعدد میل و رغبتی به حکومت اسلامی نداشتند که شاید عمده ترین دلیل آن جریانات پیش آمده حول محور مسائل مرحوم لاهوتی بود و این امر باعث شد که خانواده آقای هاشمی کینه انقلاب را به دل بگیرند

زمانی که به سوابق مردان مبارز تاریخ که در جبهه حق شمشیر زده اند  مینگریم چند نکته به شدت توجه انسان را جلب میکند که پرداختن به همه آنها زمانی بس طولانی و کتیبه ای بس طویل  می طلبد که از توان این وجیزه خارج است اما شاید این روز هاپرداختن به یکی از این نکات در مورد یکی از این شخصیت های مبارز خالی از لطف نباشد.

نکته قابل توجهی که پردازش به آن شاید آئینه عبرت آیندگان وحتی امروزی ها باشد ، علل سقوط خواص جبهه حق بعد از رسیدن به پیروزی و شکوفا شدن آرمان های مبارزاتی آنهاست. در طول تاریخ چه عصر گذشته و چه دوران معاصر مبارزانی را میبینیم که حال آنها بسیار شبیه به هم است شخصیتهای استواری که سنگلاخهای سخت دوران مبارزات را پا برهنه طی کردند و زمانی که به قله های آرمانی خود رسیدند به راحتی با ایستادن بر سست سنگهای دنیا از بالای قله های آرمانی خود به دورانی سقوط کردند که شاید در بسیاری از موارد تنها فرقش با دوران قبل از پیروزی در حرکت آرمانیشان ، فقط این بود که اینبار آنها در درکات باطل قرار گرفته اند و اینبار رهبری جبهه نفاق را خود این مبارزان  عهده دار شده اند.

یکی از شخصیتهایی که به اعتقاد بسیاری از آگاهان در امتحانات بعد از پیروزی از بالای قله های آرمانیش به پائین سقوط کرد شخصیت مبارزی است که رنج سالها زندان و مبارزه و تعقیب و گریز را به دوش کشید تا پیروزی انقلاب را به چشم خود ببیند آری نام آشنای تمام مردم ایران که نه بلکه تمام مردم جهان  اکبر هاشمی رفسنجانی

حال سوال این است: چه شد که ایشان سقوط کرد ؟

برای این سوال پاسخهای متعددی میتوان به رشته تحریر در آورد که به اندازه توان وآگاهی به آن میپردازم.

دلیل اول : روح تحمیلگری

به شهادت خود جناب آقای هاشمی ایشان در بسیاری از موارد در مقابل تصمیمات کلان نظام ایستادگی میکردند و حتی باز به گفته خود ایشان زمانی که امام تصمیمی برای بعضی از امور میگرفتند این اکبر هاشمی رفسنجانی بود که که گاه با جو سازی و گاه با اشک و گریه و گاه با لسان تلویحی تهدید امام را مجبور میکردند تا از رای خود برگردد به عنوان نمونه میتوان به دستور حضرت امام مبنی بر انهدام ناوهای جنگی امریکا در خلیج فارس اشاره کرد که در آن زمان با فشار آقای هاشمی امام قضیه را به خود ایشان و مسئولین واگذار میکنند و اگر آنروز مطابق امر امام همانگونه که ناو شوروی را زدند ناو امریکا را هم زده بودند امروز دیگر آبهای نیلگون خلیج فارس از لوث وجود نیروهای امریکایی پاک بود . نمونه دیگری که هیچگاه از یاد رزمندگان و مبارزان 8 سال دفاع مقدس نخواهد رفت تحمیل پذیرش قطعنامه ای بود که امام از آن به جام زهر یاد فرمودند پذیرش قطعنامه 598 به گفته خود آقای هاشمی پروژه ای بود که با اصرار و تحمیل ایشان توسط حضرت امام پذیرفته شد تحمیلی که ثمره آن دل پرخون امام راحل  و اشکهایی که از دیده رزمندگان به گونه ها جاری شد بود  .سومین نمونه تحمیل گری از سوی اقای هاشمی طرح قائم مقامی مرحوم آقای منتظری بود که امام بارها فرمودند ایشان را برای قائم مقامی معرفی نکنید اما با پا فشاری و اصرار آقای هاشمی موضوع قائم مقامی ایشان در مجلس خبرگان رهبری مطرح گردید ومتاسفانه بر خلاف نظر ولی امر زمان امام راحل توسط اعضای خبرگان رهبری به تصویب رسید و نمونه های بسیار زیادی که در این مجال فرصت پرداختن به آنها نیست.

حال شخصیتی با این روحیه تحمیلگر تا زمانی در جبهه حق باقی خواهد که توان تحمیل را داشته باشد و آنجا که ولی زمان تشخیص بدهد که تحمل تحمیل او دیگر به صلاح حکومت اسلامی نیست و مطابق تشخیص خود جلوی تحمیل او بایستد شخص تحمیلگر به راحتی از جبهه حق خارج میگردد .

دلیل دوم :عواطف خوانوادگی شدید

یکی از دلایلی که آقای هاشمی نتوانست در مرکز جبهه حق دو شادوش ولی خود حرکت کند تاثیر پذیری شدیدی بود که ایشان از فرزندان خود داشتند .

فرزندان ایشان بنا به دلایل متعدد میل و رغبتی به حکومت اسلامی نداشتند که شاید عمده ترین دلیل آن جریانات  پیش آمده حول محور مسائل مرحوم لاهوتی بود  و این امر باعث شد که خانواده آقای هاشمی کینه انقلاب را به دل بگیرند در این میان شخصیت فوق العاده احساسی آقای هاشمی نتوانست در مقابل مکر فرزندان خود دوام بیاورد و بالاخره این شدت علقه به خانواده کار را به جایی رساند که ایشان در توجیه های فوق العاده کودکانه حضور فرزندان خود در اغتشاشات را منکر شده و صرفا دلیل حضور آنها را گرسنگی و خرید ساندویچ اعلام کند .

البته در تاریخ نمونه هایی از غلبه فرزندان بر پداران مشاهده میشود که نمونه بارز آن زبیر است که امیر المومنین در مورد او فرمود زبیر از ما اهل بیت بود تا آنجا که ولد شوم او عبد الله بزرگ شد .

دلیل سوم :اعتقاد به نظام سرمایه داری

آقای هاشمی از طرفداران سر سخت نظام سرمایه داری است و البته این بدان دلیل است که بستر پرورش ایشان بستری مرفه و خانواده ای سرمایه دار بوده است و همین روحه بعدها در قالب های مدیریتی بروز کرد غافل از اینکه در حاکمیت دینی نظام سرمایه سالاری حتی اگر چند صباحی قدرت را در دست بگیرد بالاخره به زمین خواهد خورد و تمام سرمایه سالاران را نیز با خود به زمین خواهد زد .ایشان با تشویق نیروهای انقلابی به سمت نظام سرمایه داری در خطبه های نماز جمعه قصد ساختن حاشیه ای امن برای خود و اطرافیان سرمایه سالار خود را داشتند ولی از آنجا که کسانی به شدت منتقد این نظام سرمایه داری بودند و همچنین مضرات این نظام را دیدند به سینه ایشان دست رد زدند و اقبال عمومی از سران این نظام سرمایه سالار برگشت .

سران سرمایه داری که موقعیت خود را در عموم جامعه از دست رفته میدیدند و از طرفی هیچ راه بقایی برای خود نمیافتند روبه مخالفت با اصول و فرافکنی و در نتیجه برون رفت از مدار حق آوردند که در راس آن جناب آقای هاشمی در آخرین مرحله خود با حمایت از سران و جریان فتنه دست خود را برای همه رو نمود.

دلیل چهارم : عدم اعتقاد به حاکمیت مردم

جناب آقای هاشمی به شهادت تاریخ 30 ساله هیچ گونه اعتقادی به حاکمیت مردم ندارد و برعکس امام راحل که مردم را ولی نعمت خطاب میفرمودند خود را ولی بر مردم و مردم را رعایای در خدمت سرمایه سالاری میدانند و شاهد این مدعا عدم اعتنا به رای 25 ملیون نفری مردم در انتخابات دهم ریاست جمهوریست زمانی که مردم برای 4 سال حاکم بر امور کشور را تعیین نمودند ایشان با القاء تلویحی و گاه صریح تقلب علی رغم علم به عدم آن قصد نادیده انگاری اصول جمهوری را داشتند اصولی که یک رکن مردم سالاری دینی  است و زمانی که فرد باشعار مردم سالاری وارد میدان شود و بعد از مدتی عدم صداقت او برای مردم روشن گردد به راحتی او را کنار گذاشته و شخصیت قدرت طلب او تبدیل به محور جبهه باطل میشود و اینجا یکی دیگر از پرد گاه های سقوط برای او میگردد در وادی ناگفته بسیار است که متاسفانه بنا به دلایلی از ذکر آنها معذوریم .

دلیل پنجم  : روح خود سری و خود محوری

یکی از روحیات به بروز رسیده جناب آقای هاشمی روح خود سری و خود محوری ایشان است که امروز دیگر بر احدی پوشیده نیست  ایشان در جمع اعضای خبرگان رهبری روح خود سری را سمی مهلک برای نظام دانستند و البته حرف حرف درستی است اما باید ببینیم در طول این 30 سال خود سری از ناحیه چه کسانی بیشترین ضربه را به انقلاب وارد نموده است خود سری یک نیروی جزء گرچه مهلک است اما مهلک تر از آن روح خود سری در صاحبان قدرت و نفوذ است که گاه چالشهای عظیمی چون فتنه 88 را به وجود می آورد .

یک فرمانده خود سر توان آن را دارد که اصل و ریشه حرکتهای الهی را به مخاطره بیندازد به تاریخ مراجعه کنید و ببینید ریشه انحرافات سری در خودسری صاحب قدرتان دارد. اگر همه از مقام ولایت تبعیت میکردند بسیاری از مشکلات در بستر حکومت اسلامی به وجود نمی آمد فرمانده ولایت مدار آن فرمانده ایست که چون مالک اشتر در جنگ صفین زمانی که به فرموده خود جناب مالک شمشیرش تا گردن معاویه فقط ده ضربه فاصله داشت چون امر امیرش بر بازگشت بود راه برگشت به خیمه را پیش گرفت و اگر آن روز مالک خود سرانه آن ده ضربه را میزد یاران فریب خورده امیر المومنین(ع) با شمشیرهایشان علی(ع) را قطعه قطعه میکردند .

کاش ایشان فریاد های چند ماهه رهبر معظم  مبنی بر القای تقلب در انتخابات را نادیده نمیگرفتند و با خودسری و خود محوری طرح تقلب را مطرح نمینمودند تا لا اقل روحیه خود سری ایشان تا این حد بر همه مشخص نمیشد .

تحلیل شخصیت ایشان زمانی بس طولانی میطلبد که از حوصله خارج است ولی آیندگان قطعا ایشان را بیش از امروز به نقد خواهند کشید و آن روز

تاریخ در مورد ایشان نظر خواهد داد.

منب5: سایت 598

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد