گفتگو با سعید عاکف
مافیای آثار دفاع مقدس
نام سعید عاکف با کتاب خاکهای نرم کوشک بر سر زبانها افتاد. کتابی که هماکنون با بیش از 120 بار تجدید چاپ، عنوان پرتیراژترین کتاب دفاع مقدس را به خود اختصاص داده است. عاکف، نویسنده و مسئول انتشارات ملک اعظم؛ در سال 1351 در تهران متولد شد
نام سعید عاکف با کتاب خاکهای نرم کوشک بر سر زبانها افتاد. کتابی که هماکنون با بیش از 120 بار تجدید چاپ، عنوان پرتیراژترین کتاب دفاع مقدس را به خود اختصاص داده است. عاکف، نویسنده و مسئول انتشارات ملک اعظم؛ در سال 1351 در تهران متولد شد. از دیگر آثاری که تاکنون از او به چاپ رسیده است، میتوان به «رقص در دل آتش»، «حکایت زمستان»، «نسیم تقدیر»، «جای خالی خاکریز»، «مسافران ملکوت» و مجموعه کتابهای «ساکنان ملکاعظم» اشاره کرد. برخی صاحبنظران سبکروایی کتاب بابانظر را ضعیف میدانند. این سئوال را از سعید عاکف پرسیدیم ولی گفتوگویمان به حوزه ادبیات دفاع مقدس و حوزه هنری هم کشید.
این گفتگو و گلایه ها و درد دل های این نویسنده دغدغه مند را بخوانیم:
شما سبک روایی کتاب بابانظر را چگونه میبینید؟ ابتدا اجازه بدهید عرض کنم که بهنظر من دلیل اینکه شما و امثال شما سراغ کتابهایی مانند دا و بابانظر میروید بهخاطر کماطلاعی شما نسبت به کتابهای فاخر این حوزه است. حالا چرا دا و بابانظر ناگهان اینگونه در معرض توجه قرار میگیرد و تبی را در جامعه ایجاد میکند، به یک مقدار ریشهیابی نیاز دارد و باید عمیقتر بررسی شود.
من اخیرا شروع به نوشتن مجموعه مطلبی کردهام تحت عنوان «قصه من و خاکهای نرم کوشک» که احتمالا یک کتاب میشود. یک تاریخچه از زمانیکه ما وارد حوزه ادبیات دفاع مقدس شدیم تا یکی دو سال اخیر و ماجرای بدبختیها، بیچارگیها و سختیها و نوع نگاههایی که در این وادی متحمل شدیم، نوشتهام. البته این نوع نگاهها ادامه داشت تا اینکه در سالهای اخیر عوض شد. حال دلیل این تغییر نگاهها چه بود؟ چرا نگاههای سطح پایین به ادبیات دفاع مقدس ناگهان ارتقاء پیدا کرد و بهبود یافت؟ من در این مطلب بهطور ریشهای به این موضوع پرداختهام. یکی از نکاتی که به آن اشاره کردهام، این است که بعضی از همین آقایانی که امروزه ادعا میکنند که ما در وادی ادبیات دفاع مقدس حرف برای گفتن داریم و روی کتابهایی مانند دا و امثال آن مانور میدهند، یک زمانیکه زیاد هم دور نیست به ما میگفتند کتابهایی که شما مینویسید امثال «خاکهای نرم کوشک» و کتابهایی از این دست، به درد خاک خوردن در انبارها میخورد. چهکسی این کتابها را میخواند؟ زمانی در حوزه هنری سیستمی حاکم بود که وقتی کتابهایی مثل «همپای صاعقه» چاپ میشد، اصلا اعتقادی به این نداشتند که جامعه سراغ اینگونه کتابها برای انتخاب کردن، خریدن و خواندن میآید و با این کتابها خیلی بد برخورد میکردند. یادم هست یکبار در نمایشگاه بینالمللی، این کتابها را با 50 درصد تخفیف عرضه میکردند، توجه داشته باشید فروش تک جلدی یک کتاب با 50درصد تخفیف یک فاجعه است. ولی در عینحال بازهم اقبالی که باید، به این کتابها نمیشد. اینکه اینها به این نتیجه رسیدند، دلیلش مرزشکنیهایی است که کتابهایی مانند خاکهای نرم کوشک کردند و به این آقایان فهماندند که کتابهای حوزه ادبیات دفاع مقدس مخاطب دارد و این حرف شما که میگویید اینها به درد خاک خوردن در انبارها میخورد، گزاف است. متأسفانه از وقتی اینها به این مطلب رسیدند که میشود در این حوزه کار کرد، عوض اینکه بیایند مقداری اصولیتر با این مسئله برخورد کنند و به وظیفهای که برایشان تعریف شده عمل کنند، دنبال مسائل حاشیهای، اقتصادی و امثال آن رفتند. جایی مثل حوزه هنری، حکم مراکز مادر را دارند و یک مادر نباید بین فرزندانش چند تا را بهصورت سلیقهای انتخاب کند و بقیه را کنار بگذارد و بگوید من به اینها کاری ندارم! متأسفانه در حوزه، سیستمی اجرایی شد که مثل سایر جاهای دیگر در کارهای اقتصادی بود؛ وقتی برخی آقایان دولتی میفهمیدند که اینجا منافع و اثراتی دارد، وارد آن کار میشدند و آن کار دچار تضاد عجیبی میشد. برای همین است که در فحوای کلام رهبری و نظرات بزرگان سیاسی کشور میبینید که معتقدند این کارها را باید به بخش خصوصی واگذار کرد.
مقصود بنده از این کلام این است که وقتی این آقایان فهمیدند که در ادبیات دفاع مقدس چه خبر است، متأسفانه عوض اینکه از میلیاردها پولی که در اختیارشان بود و در اختیار ناشر خصوصی مثل من، یک ریال از این پولها هم نیست، استفاده بهینه کنند و برای آن درست و عادلانه برنامهریزی کنند، بهسمتی رفتند که من ناچارم اسم آن را مافیا بگذارم. مافیایی که اگر همینطور پیش برود واقعا خطر بزرگی برای عالم ادبیات بهخصوص ادبیات دفاع مقدس و ادبیات ارزشی ماست. آقایان کتابی را بگیرند و بهصورت هدفمند و پیچیده و با امکانات گسترده بیتالمال که در اختیار دارند، آن را بزرگ کنند و تیر و ترکش این کار دامن یکسری از کارهای ارزشمند ما را بگیرد. این کاری که این آقایان شروع کردند، در وادی ادبیات دفاع مقدس ما نمیگنجد که متأسفم بگویم گاهی از امکانات سوءاستفاده میکنند.
زمانی یکی از دوستانم مرا تشویق کرد که برای بعضی از کارهایمان از طریق تلویزیون تبلیغات کنیم. وقتی
پیگیری کردیم، دیدیم ثانیهای 300 هزار تومان هزینه دارد. که برای ساختن یک تیزر حدود 50 ثانیه و فقط پخش یکبار آن از سیما باید حدود 15 میلیون تومان پرداخت میکردیم. محال است یک ناشری که درست کار میکند، در شرایط امروز ما بتواند برای تبلیغات کتابهایش چنین هزینهای کند. اما از آن طرف، شما میبینید دهها ساعت درباره کتاب دا و بابانظر در صدا و سیما تبلیغات شده است؛ من یکبار مخصوصا دقت کردم در یک برنامه صبحگاهی سیما به نام «روز از نو»، این کتاب یک هفته تمام از لحظه شروع برنامه تا پایان آنکه حدود دو ساعت طول میکشید روی میز مجری بود و مجری در میان برنامهها از مطالب کتاب میخواند و با افراد راجع به آن مصاحبه میکردند و حتی حوزه هنری از هنرپیشهها و کارگردانها استفاده کرد تا این کتابها را بیشتر مطرح کند. هنرپیشهها و کارگردانهایی که تا به حال نسبت به این قبیل آثار در خوابی سنگینتر از خواب زمستانی به سر میبردند و ناگهان عزیزان دستاندرکار حوزه هنری معجزهای به خرج دادند و چرت چند دههای آنها را نسبت به این مقوله پاره کردند! وقتی انسان سراغ کتابهای ارزشمند دیگر میرود، میبیند که انصافا کتاب بابانظر از جهت فنی و تخصصی اگر نگوییم جایگاهی ندارد، ضعیف است و چرا باید اینگونه مطرح شود، معلوم نیست؟
نمیتوانیم بگوییم افرادی پشت این کار هستند که اسم و عنوان خودشان برایشان مهم است. اهمیتی ندارد که این کتاب در رابطه با کدام شهید یا با قلم کدام نویسنده و مصاحبه کدام مصاحبهکننده است؟ مهم این است که این کتاب با این آرم و عنوان بیرون بیاید و تا میتوانند از امکانات مفتی که دستشان است روی آن تبلیغات کنند. باز هم کتاب دا هرچه باشد بهلحاظ نثر و مراعات یک سری اصول نگارشی بسیار بهتر از کتاب بابانظر است. که آن هم جفای بدی که در حقش شد این بود که خیلیجاها خبری از نویسنده نیست. زمانیکه خانم سیده اعظم حسینی مشغول انجام مصاحبات این کار بود، من گاهی از نزدیک شاهد زحمات بیش از حد ایشان بودم و وقتی کتاب دا نوشته شد، من واقعا انتظار چنین نثر روانی را از ایشان نداشتم و کار را تحسین کردم، ولی در مجموع، کار در آن حدی که این آقایان مطرح کردند، نبود؛ قلمهای بهتر و روانتر در جامعه زیاد داریم که متأسفانه چون به این کانالهای قدرت وصل نیستند، پنهان هستند؛ همان بلایی که سر امثال ما آمد، که آسیب بسیاری از سیستمهای موجود دیدیم.
شایستگیای که یک هنرمند و نویسنده مخصوصا در این حیطههای ارزشی باید در کشور ما داشته باشد، ندارد. در مورد کتاب بابانظر خیلیها از من میپرسند. چون من سال هاست در مورد شهید محمدحسن نظرنژاد روایتگری میکنم. برخی که این کتاب را خواندهاند در مواجهه با بنده میگویند، این بابا نظری که تو از آن روایت میکنی با این بابانظر که ما خواندیم، فرق دارد.
من در جواب آنها میگویم این بابانظر که ما میشناسیم، در این کتاب نیامده. شهید نظرنژاد، برونسی دوم خراسان است. برونسیای که مقام معظم رهبری در مورد او میگویند که از استثنائات انقلاب ماست. ولی متأسفانه در این کتاب خیلی شتابزده به آن پرداخته شده است. ضمنا بهلحاظ بحث مصاحبه و نگارش هم جایگاهی را که باید داشته باشد، ندارد. این کتاب را باید با کتابهای ارزشمند دیگر مقایسه کنیم. کتابهای دیگر چرا باید گم باشند. کسی نمیگوید نباید این کتابها را تبلیغ کرد. حرف این است که باید این تبلیغات، عادلانه اتفاق بیفتد. من در مقدمه کتاب نسیم تقدیر آوردهام که یک سری از مسئولین فرهنگی ما نهضتی به نام نهضت انگیزهکشی به راه انداختهاند که نوع برخورد آنها با نویسندهها به کلی انگیزهشان را از بین میبرد. من بارها این مباحث را گفتهام، اما چون تریبون ما محدود است، حرفمان بهجایی نمیرسد.
گفتید بابا نظری که شما میشناسید با بابا نظری که در کتاب ارائه شده، تفاوت دارد. این تفاوت در کجاست؟ یکی از خصوصیتهای بارز شهید نظرنژاد، خصوصیت معنوی این عزیز است. شهید نظرنژاد یک انسان بهشدت معنوی بوده است. نمونههای بارزی در رابطه با این موضوع هست و عنایاتی که ائمه علیهمالسلام نسبت به وی داشتند. نمیگویم که ما بیاییم یک سری از شخصیتها را خاص نشان دهیم. دقیقا همین ایرادی که در رابطه با کتاب شهید برونسی از من گرفتند و من آن را قبول ندارم. من میگویم چیزهایی را که این افراد واقعا داشتند، بیان کنیم، آنها را نشان دهیم و درست و حساب شده پرداخت کنیم.
یعنی بهنظر شما عنصر معنویت در کتاب ضعیف است؟ بله. ببینید من هیچگاه ادعا نکردم که حق شهید برونسی را با کتاب خاکهای نرم کوشک ادا کردهام. چون شخصیت او خیلی وسیعتر از آن چیزی است که من در کتاب آوردم. در مورد این کتاب ادعا شده که یک استثناء است که البته بهنظرم درست نیست.
از سال جمعآوری خاطرات بابانظر تا سال چاپ کتاب، یک وقفه طولانی وجود دارد. دلیل آن را چه میدانید؟
من با آقای بیضایی، نویسنده کتاب ارتباط دارم. این بنده خدا از همان سال این درگیری را داشت که کجا این خاطرات را عرضه کند. حالا بعد از گذشت چندین سال که آقایان متوجه شدهاند در این وادی خبرهایی هست، کتاب را چاپ کردهاند.
سئوال من این است که چرا این کتاب را انتخاب کردهاند و بهنظر شما روی آن مانور دادند؟ آیا این کتاب ویژگی خاصی داشت؟
ویژگی خاص این کتاب این است که متعلق به انتشارات سوره مهر است. البته خود شهید نظرنژاد ویژگی خاصی دارد، ولی این ویژگی خاص را سعی کردند به ضرب و زور جا بیندازند؛ چون کتاب بهلحاظ متنی پرداخت مناسبی ندارد. یعنی بهگونهای نیست که این طور آن را مطرح کنند. شما کتاب «مهتاب خیّن» را بخوانید. این کتاب را آقایان گلعلی بابایی و حسین بهزاد نوشتهاند که انصافا تسلطی
که نویسندگان به منابع دارند و روانی نثر، قابلتوجه است. در کتاب «همپای صاعقه» هم همینطور. وقتی کتاب بابانظر در کنار این کتابها قرار میگیرد، بهلحاظ فنی خیلی حرفی برای گفتن ندارد. ولی شما میبینید که کتاب به تلویزیون راه پیدا میکند و مدام برای آن تبلیغ میکنند. یا مثلا برای کتاب دا سراغ داریوش مهرجویی و پوران درخشنده و... رفتند که بهنظر من انجام دادن این کارها اصلا شایسته این کتابها نیست! چه بسیار کتابهایی که چون چاپ انتشارات سوره مهر نیست، هیچ خبری از آنها نیست.
هعنوان نمونه، کتابی هست به نام «خرمشهر از شمال غرب»، که اخیرا چاپ شده است. بهنظر من انصافا این کتاب با نوع نثری که نویسنده بهکار برده و با ویژگیهایی که در نگارش کتاب از آنها استفاده شده است، اگر درست روی آن کار میشد، تحولی در ادبیات دفاع مقدس ما بهحساب میآمد. نویسنده از حضور 48 ساعته خود در عملیات آزادسازی خرمشهر، حدود 200 صفحه کتاب نوشته است. اما کجا اسم این کتاب هست؟ اگر این کتاب را سوره مهر چاپ کرده بود، شما ببینید که چه بمباران تبلیغاتی میکردند و چه قشقرقی به راه میانداختند که ما یکچنین کتابی چاپ کردهایم! تمام عرض بنده این است که امثال کتاب بابانظر ما کم نداریم و بنده به شخصیت بابانظر کاری ندارم و او فوق این حرفهاست و آنچه را ما از این عزیز سراغ داریم، خیلی بیشتر از این کتاب است. وقتی در مقدمه کتاب مینویسند که این یک استثناست، معلوم است آن متولی، اشراف کافی روی این بحث ندارد.
من نمیخواهم بگویم شهید نظرنژاد خاص نبود، اما وقتی ما به هر گوشه جغرافیایی این جنگ برویم اشخاص زبده و با ویژگیهای مثالزدنی بسیاری داریم. همین کتاب خاکهای نرم کوشک را یادم هست من چندجا برای چاپ بردم و هیچجا حاضر به چاپش نمیشد. یکی از دلایلی که میگفتند ما این کتاب را چاپ نمیکنیم، این بود که میگفتند شهید برونسی، شهید شناختهشدهای نیست. مقام معظم رهبری هم در سال 1371 در جلسهای که با این آقایان داشتند و در سال 1386 نیز این تذکر را به آنان دادند که:
«شما یکجوری کار میکنید که مردم ما فکر میکنند یک لشکر در کل جنگ بوده و آن هم لشکر 27 محمد رسولا... (صلیا... علیه و آله و سلم) و چند شهید مثل شهید همت و حاج احمد متوسلیان و امثال این بزرگواران بودند. اینطور کار نکنید، همه این کشور درگیر این جنگ بودند و امثال شهید همت ما کم نداشتیم و حتی فوق این بزرگوار که در یگانهای دیگر مشغول بودند.» این آقایان شروع به مرزشکنی کردند، اما اینبار با محوریت سوره مهر که هرچه سوره مهر منتشر کرد، ارزش دارد و غیر آن اصلا جایگاهی ندارد؛ دقیقا همان رویکرد ناسیونالیستی و همان اشتباه را به نحو دیگری دارند مرتکب میشوند؛ منتها اینبار در زمینه انتشارات و چاپ و نشر کتاب.
سردار رحیم صفوی در مورد کتاب بابانظر گفتهاند که این بهترین کتابی است که درباره واقعیت جنگ نوشته شده یا اینکه خیلیها معتقدند این کتاب، تاریخ جنگ را بازگو میکند، جدای از اینکه بخواهد فرد خاصی را مثلا شهید نظرنژاد را مطرح کند؛ یعنی جنگ را از دیدگاه یک فرمانده خاکریزی روایت میکند. حالا شما چقدر با این دیدگاه موافق هستید؟ من صحبتهای سردار رحیم صفوی را در جلسه رونمایی کتاب شنیدم. اتفاقا ایشان در آن جلسهای که صحبت کردند، ابتدا از کتاب خاکهای نرم کوشک تقدیر کردند و بعد این کتاب و چند کتاب دیگر را گفتند کارهای خوبی است. من ندیدم بگویند بابانظر بهترین کتاب است. حتی اگر هم گفته باشند بهترین کتاب، بهنظر من احاطه کافی در زمینه ادبیات دفاع مقدس ندارند. کتابهایی مثل «مسیح کردستان» در مورد شهید بروجردی یا «متولد 1365» در مورد شهید خرازی، نوشته آقای نصرتا... محبوبزاده، یا کتاب «چشم بیدار حماسه» که در مورد شهید حسن باقری است، آیا اینها تاریخ دفاع مقدس را بیان نکردهاند؟ بهنظر من کتاب مسیح کردستان بیش از کتاب بابانظر حرف برای گفتن دارد، اما آیا اسمی از این کتاب میبینیم؟ یا مثلا «آذرخش مهاجر» درباره حاج احمد متوسلیان است. بنده میخواستم چند نسخه از این کتاب برای یکی از دوستان تهیه کنم، با آقای حسین بهزاد نویسنده این کتاب تماس گرفتم، گفت تجدید چاپ نشده است! چرا باید چنین کتابی دیگر چاپ نشود؟ تمام اعتراض ما این است.
من به مجلس میگویم، به رییسجمهوری میگویم و به همه آنهایی که در این مملکت مسئولیت دارند میگویم، چرا ما باید میلیاردها تومان را به حلق یک انتشارات بریزیم و خیلی از انتشاراتیها که در حوزه دفاع مقدس کار میکنند، بعضا برای چند میلیون تومان پول رو به نابودی بروند و نابود هم بشوند.
چرا باید اینگونه باشد؟ چرا نباید این امکانات بهصورت عادلانه بین افرادی که در این حوزه فعالیت میکنند، تقسیم شود؟ چرا باید همهچیز در اختیار یک انتشارات باشد و آنها هم طوری کار کنند که انگار فقط باید خودشان باشند؟ درد این است.
اگر ما بیاییم در زمینه ادبیات ارزشیمان خصوصا ادبیات دفاع مقدس بین ناشرین خصوصی و دولتی فرق بگذاریم، جفای بزرگی مرتکب شدهایم؛ درست مثل اینکه در زمان جنگ، سیستمهای مدیریتی میآمدند و بین نیرویهای ارتش یا نیروی کادر سپاه با نیروهای مردمی و غیردولتی فرق قائل میشدند! آیا اوضاع و احوال جنگ وحشتناک نمیشد؟!
منبع: هفته نامه پنجره/ شماره 60