سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای
سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

خبری سیاسی تحلیلی

>>آیا زمان محاکمه سران فتنه نرسیده است؟

روانبخش: سران کم هوش فتنه بازی هاشمی را خوردند 

 

 

 آنها در تحلیل های خود به این فکر می کردند که موسوی نخست وزیر جنگ بوده و می تواند آرای خوبی کسب کند، کروبی هم آرای روستائیان را به خود اختصاص داده و احمدی نژاد شکست می خورد !!!

با گذشت یک سال از فتنه ای که به بهانه انتخابات در کشور توسط افراد مدعی پیروی از خط امام(ره)به وجود آمد، سایت 598در گفتگویی با حجة الاسلام روان بخش، از فعالان سیاسی و دبیر نشریه پرتو سخن به بررسی علل و آسیب ها و ابعاد گوناگون فتنه پرداخته، که در ادامه مشروح این مصاحبه تقدیم می گردد:

نظر حضرتعالی در مورد عوامل و آسیب ها و پیامدهای فتنه اخیر چه می باشد؟

اگر ما به دنبال پیدا کردن ریشه فتنه باشیم، نباید به بررسی 3 ماه مانده به انتخابات اکتفا کنیم، بلکه باید شرایط ایجاد شده برای آن، که از زمان روی کار آمدن کارگزاران پایه ریزی شد، را مورد تحلیل قرار دهیم. افرادی که در غالب حزب کارگزاران توانستند به محوریت پدر معنوی خود(هاشمی رفسنجانی) عنان حکومت را در دست بگیرند و دارای تفکرات کاملا لیبرالیستی و سکولاریستی بودند و تمام تلاش خود را برای رادیکال کردن جامعه به کار گرفتند.

پس از دوم خرداد هم که به ظاهر گروهی دیگر در غالب حزب مشارکت دولت تشکیل دادند، گرچه نام آنها عوض شده بود اما مبانی فکری و اعتقادی آنها ریشه کارگزارانی داشت . در سال 84 هم که آقای هاشمی هم وارد عرصه انتخابات شد تا راهی را که خود شروع کرده و خاتمی آنرا ادامه داده بود، دوباره خودش دنبال کند. او این بار شعار های تندی نسبت به شعار های حزب مشارکت که در واقع مولد کارگزاران بود را سرلوحه تبلیغات خود قرار داد، با این تصور که این شعار ها دارای مقبولیت عمومی شده و در جامعه نهادینه گشته است و لذا شعار های دموکراسی اقتصادی و دموکراسی سیاسی را اعلام کرد.

آقای هاشمی در بیانیه 8 ماده ای خود که در خصوص کاندیداتوری خود منتشر کرد رسماً دلیل ورود خود به عرصه را تحقق دموکراسی اقتصادی که در پی آن دموکراسی سیاسی به وجود می آید را اعلام می کند. در فیلم تبلیغاتی خود هم بر همین اساس عمل می کند و راجب نوع پوشش و فضای سیاسی که می خواهد برای جوانان فراهم کند، صحبت می کند. هاشمی در سر دادن شعار های تند حتی گوی سبقت را از معین(کاندیدای اصلاح طلبان) هم ربود. اما هاشمی از این که این شعار ها مورد نفرت مردم واقع شد و آنها از افرادی که 16 سال با دین آنها بازی کرده اند، روی گردان شده و قصد کنار زدن آنها را دارد؛ غافل بود.

در این مرحله فاز دوم جریان کلید خورد و هاشمی پس از شکست ، شروع به کارشکنی و مقابله با رئیس جمهور منتخب برآمده از رأی مردم را کرده. او طی 4 سال حضور دولت نهم در رأس امور کشور، تمام تلاش خود را برای مقابله با احمدی نژاد به کار برده. ایشان طی سخنانی در سال 87 که در مشهد ایراد کرد، رسماً پایان به اصطلاح مدارا را با دولت نهم نمود و می گوید: دیگر دوره مدارا با این دولت به سر آمده!!! در این مرحله تمام امکانات آنان به صحنه آمده و فرزندان هاشمی، کارگزاران و مشارکتی ها با برنامه ریزی گسترده شروع به فعالیت برای انتخابات 88 که یک سال به برگزاری آن مانده بود، کردند. هاشمی از چندین ماه قبل از انتخابات بحث تقلب را مطرح کرد و با حمایت از موسوی، کمیته صیانت از آرا ، فعالیت های گسترده مهدی هاشمی و... زمینه برنامه نهایی خود را برای انتخابات موسوی ایجاد کرد.

آغاز فاز اصلی فتنه را باید از 19 خرداد و نامه سرگشاده و سراسر بی احترامی و توهین هاشمی به مقام عظمای ولایت دانست که پس از این نامه این نامه، جریان اصلاحات و اپوزیسیون خارج از کشور با دادن بیانیه ها و نامه ها، تا توانستند به نظام توهین کردند. در روز انتخابات هم که همسر آقای هاشمی دستور ریختن به خیابان ها را صادر می کند و برخی فرزندان وی در عرصه فتنه حضور می یابند، تمام این مراحل، مرحله به مرحله رادیکالی خود را ادامه می دهد تا لحظه ای که آرای مردم به صندوق ریخته می شود، اما در حالیکه هنوز مردم مردم مشغول رای دادن هستند، موسوی اعلام پیروزی کرده و خاتمی و دوستانش به او تبریک می گویند و برنامه جشن پیروزی خود را اعلام می کنند!!!

به راحتی می توان مراحل فتنه را که مرحله به مرحله در حال اجراست، در این کردار و رفتار آنها به دست آورد. وقتی هم که وزارت کشور اعلام می کند احمدی نژاد پیروز انتخابات شده است، فاز نهایی به اجرا در می آید. بحث تقلب را شدت می بخشند و خاتمی،موسوی و کروبی مردم را به مقابله با نظام دعوت می کنند و راهپیمایی 25 خرداد را به راه می اندازند که انتهای آن به درگیری و تلاش برای خلع سلاح یکی پایگاه بسیج می انجامد.درگیری ها و اغتشاشات تا نماز جمعه 29 خرداد مقام معظم رهبری ادامه می یابد.پس از سخنان ایشان در حالیکه باید بیانات ایشان به عنوان فصل الخطاب می بود،اما فتنه گران باز هم به کار خود ادامه دادند و در 30 خرداد بدترین روز بعد از انتخابات را که در آن صدمات فراوانی به جان و مال مردم وارد شد را رقم زدند.اما به فضل الهی و رهبری خردمندانه حضرت آقا شعله های فتنه زود فروکش کرد.در مجموع باید گفت که فاز اجرایی فتنه از نامه هاشمی شروع شد اما زمینه آن از مدتها قبل آماده می شد.

آیا اطلاعات نادرستی که به سران فتنه داده شد،در عملکرد آنها تأثیر داشت یا اینکه خود آنان از واقعیات خبر داشتند اما خلاف آن عمل کردند؟

بنده فکر می کنم که سران فتنه(کروبی و موسوی)دارای شعور سیاسی لازم نبودند که بداند در چه فضایی قرار دارند.آنها در واقع بازی هاشمی را خوردند. این افراد به علت هوش سیاسی پایین خودشان،به راحتی سخنان و اطلاعاتی که اطرافیان به آنها انتقال می دادند، پذیرفته و خود را در یک توهم پیروزی قرار دادند.بنده خودم وقتی در فرودگاه تهران با موسوی مواجه و با وی صحبت کردم، متوجه شدم که او واقعأ دچار یک توهم پیروزی عجیبی شده است. آنها در تحلیل های خود به این فکر می کردند که موسوی نخست وزیر جنگ بوده و می تواند آرای خوبی کسب کند، کروبی هم آرای روستائیان را به خود اختصاص داده و احمدی نژاد شکست می خورد!!! یا اینکه انتخابات به مرحله دوم کشیده و در آنجا شکست احمدی نژاد قطعی است. این القائات اطرافیان موسوی بود که وی تمام و کمال آنرا پذیرفته بود. موسوی هنوز هم در توهم به سر می برد و شبها خواب ریاست جمهوری را میبیند. در ستاد قیطریه موسوی که در شب انتخابات مأموران امنیتی آنرا پلمپ و عده ای را دستگیر کردند، اسناد فراوانی کشف شد که چگونه این افراد با تنیدن تار عنکبوت به دور موسوی با ارائه تحلیل ها و نظر سنجی های دروغین او را در توهم  پیروز قطعی انتخابات قرار دارد. مطمئنأ اگر آنها موسوی را این چنین پر نمی کردند، او نمی توانست چنین نقش پر رنگی را در اغتشاشات به عهده بگیرد.

ارکان اصلی فتنه(اشخاص واحزاب)چه کسانی بودند؟

نقش اصلی فتنه بر عهده احزاب کارگزاران، مشارکت، مجاهدین انقلاب، مجمع روحانیون بود.

آیا زمان محاکمه سران فتنه فرا نرسیده است؟

با توجه به شرایط پیش آمده و همبستگی موجود در میان مردم که خواهان محاکمه آنان می باشند، اکنون فرصت مناسبی است تا در یک دادگاه علنی به تمامی جرائم این افراد رسیدگی شود. الحمدلله به اندازه کافی اسناد برای توجیه محاکمه آنان موجود است و سران فتنه اگر چند وکیل هم بگیرند، باز هم نمی توانند جرائم خود را انکار کنند. با اینکه جریان فتنه برای همیشه از بین رفته است ، اما لزوم این محاکمه این است که جریانات معاند بدانند ایران کشوری نیست که هر کس دوست داشت میتواند به هر بهانه واهی و پوچی به کلیات و اصل نظام ضربه وارد کند.

نامه اخیر دفتر آقای هاشمی را چگونه ارزیابی می کنید؟

فارغ از محتوای نامه که باید مورد بررسی بیشتر قرار بگیرد، باید از آقای هاشمی این سوال را پرسید که چرا ایشان به خود اجازه می دهند همه را مورد نقد و انتقاد خود قرار دهند، اما خود را فراتر از همه دانسته و به کسی اجازه انتقاد از خود را نمی دهد؟ ایشان که دائم دم از مردم میزنند چرا قبول نمی کنند که مردم تفکرات آنان را قبول ندارند. به رغم شعار طرفداری از مردم نمی خواهند نظرات مردم را قبول کنند وگر نه مردم هم در پای صندق های رای و 9 دی ماه و 55 بهمن حرف نهایی خور را زدند ما چگونه این سخن شما را قبول کنیم که فتنه به علت صحبت های آقای احمدی نژاد شروع شد؟ آیا سخنان یک شخص ملاک برای آتش زدن یک شهر است؟ آیا شما نبودید که رهبری را تهدید به اردوکشی خیابانی کردید؟ اگر شما از حرفهای احمدی نژاد شاکی بودید، چرا به جای شکایت به دستگاه قضایی به آقا نامه سرگشاده می دهید؟ زیرا شما می دانید که اگر شکایت کنید، باید در دادگاه علنی این مسأله بررسی شود و امکان دارد که در آنجا اسنادی که به صلاح شما نمی باشد، مطرح شود. ایشان در جایی ادعا می کنند رهبری درباره نامه بنده اظهار کرده اند که "محتوای نامه خوب بود اما زبان نامه مناسب نبود"

کجا این مطلب را آقا فرمودند؟طی یکسال گذشته، آقا اصلاً نامی از نامه هاشمی نیاوردند. آیا این مطلب که آقا فرمودند:" افرادی دعوت به اردو کشی خیابانی می کنند" غیر از نامه هاشمی را که جرقه و پیشنهاد اردوکشی خیابانی را مطرح می کند، مورد سرزنش قرار می دهد؟ چرا در این مملکت هر شخصیتی باید برای سخنان خود سند داشته باشد. اما آقای هاشمی از این قاعده مستثنی هستند پس چگونه ما می توانیم به صحبت های ایشان اعتماد کنیم در حالی که بارها پیش آمده که ما خلاف گویی ایشان را دیده ایم . مثل این حرف که ایشان می گوید : امام (ره) طرفدار بنی صدر بود و من طرفدار شهید بهشتی بودم در حالی که امام (ره) به صراحت در نامه معروف خود خطاب به منتظری که در تاریخ 6/1/68 صادر کردند می فرمایند:" والله قسم من با انتخاب بنی صدر موافق نبودم" ما قسم اما را باور کنیم یا ادعای هاشمی را ؟

این مطالب نشان دهنده ی این است که باید در ادعا ها و گفتارهای آقای هاشمی که در خاطراتش مطرح می کند تامل جدی کرد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد