سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای
سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

خبری سیاسی تحلیلی

>>خاکستری مایل به قرمز جیغ!

چرا تاریخ مصرف سیاسی مهره «خاکستری»سر آمده است 

 

 

«شما در اینجا یک دروغ روشن را بیان کردید. من به شما که امروز مشکی به تن دارید می گویم لباس قرمز بپوش ولی دروغ نگو». این جملات را میرحسین موسوی 29 اردیبهشت سال گذشته در دانشگاه زنجان ادا کرد. آن روزها مقارن با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) بود

«شما در اینجا یک دروغ روشن را بیان کردید. من به شما که امروز مشکی به تن دارید می گویم لباس قرمز بپوش ولی دروغ نگو». این جملات را میرحسین موسوی 29 اردیبهشت سال گذشته در دانشگاه زنجان ادا کرد. آن روزها مقارن با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) بود. یک دانشجوی بسیجی آن روز در جمع دانشجویان از موسوی به خاطر مراوده با گروهک های ملی-مذهبی انتقاد کرد اما موسوی با دروغ خواندن این ادعا باعث شد برخی حضار جوگرفته و احتمالا بی خبر، دانشجوی سئوال کننده و منتقد را هو کنند.
پریروز، قریب یک سال پس از آن ماجرا، ابتدا پایگاه اینترنتی جرس (وابسته به مهاجرانی در لندن) و سپس پایگاه کلمه، خبر ملاقات «جمعی از فعالان ملی-مذهبی» با موسوی را منتشر کردند. در این ملاقات، از جمله سحابی، پیمان، بسته نگار و رفیعی (اعضای گروهک های ملی-مذهبی، نهضت آزادی و جنبش مسلمانان مبارز) حضور داشته اند. این ملاقات اگرچه به خودی خود واجد کمترین ارزش است اما در نوع خود یک «خبر» و «دلالت» است، حاکی از اینکه تاریخ مصرف سیاسی موسوی به عنوان یک مهره «خاکستری» و «دو رو» که قرار بود نقطه تلاقی بازیگران فتنه باشد، به سر آمده است. مهره خاکستری فتنه پنج شنبه گذشته بار دیگر بر دروغ و نفاق خود شهادت داد و نیز بر مرگ سیاسی خویش. موسوی پریروز فاتحه خوان خویش شد. این اما تنها دلالتی بر یک خبر بود. خبر همان روز شکل گرفت که موسوی، دانشجوی عزادار فاطمه زهرا(س) را هو کرد. البته یک سال زمان برد تا معلوم شود بازیگر نقش خاکستری در فتنه، جامه سبز را به تظاهر بر تن کرده و زیر آن قرمز جیغ یزیدی بر تن دارد. و معلوم شود شمر و یزید های روزگار- شیمون پرز و نتانیاهو و اوباما و گیتس و ولفویتز- چرا به او امید بسته بودند.
حالا مردم مانده اند و آقایی که تا گردن سر به زیر برف برده است. مردم مانده اند و تالی تلو بنی صدر و رجوی و ابراهیم یزدی و مهدی هاشمی. مردم مانده اند و کسی که از معصوم علیه السلام نقل می کرد «مومن ممکن است دزدی یا زنا کند اما محال است دروغ بگوید». مردم مانده اند و یک کودتاچی ناکام که یک سال پیش مکرر در مکرر می گفت «ولایت فقیه همواره کشور را از کودتاها نجات داده و این قطعاً عقیده سیاسی بنده است. ما بدون ولایت در 30 سال گذشته در برابر تهدیدات آسیب پذیر بودیم و هر لحظه ممکن بود کشور به گذشته برگردد. من با قبول این اصل وارد انتخابات شده ام» (دانشگاه فردوسی مشهد، 3 اردیبهشت 88)، «سخن گفتن از اطاعت از ولی فقیه ساده است اما اصل، اجرای آن و انطباق رفتار و اعمال با نظر ولی فقیه است» (دانشگاه بابلسر، 14 اردیبهشت 88)، «همواره از ولایت فقیه دفاع کرده و خواهم کرد. هم اکنون نیز بهترین رابطه را با رهبرمعظم انقلاب دارم» ( دیدار با مجمع روحانیون، 18 اردیبهشت 88) و «مقام معظم رهبری فردی است که پاسدار ارزش های اصیل انقلاب ماست». (دیدار با نخبگان و جوانان متخصص، 10 اردیبهشت 88).
مرد خاکستری نه در بازداشت زندان بود که بتوان ادعا کرد تحت شکنجه سیاه یا سفید قرار دارد و نه قرصی خورده بود. او گمان می کرد در مکر، حرفه ای تر از دیگران است. بعد از 20 سال سکوت و سایه نشینی و حفظ پرستیژ «نخست وزیر دوران دفاع مقدس و امام خمینی» آمده بود تا آرای سبز و قرمز! و خاکستری را یکجا جمع کند. آمده بود تا پروژه فریبکارانه «سلام بر 3 سید فاطمی-خمینی و خامنه ای، خاتمی» را پس از 12 سال بازتولید کند. اما کسی که دست ائتلاف با رسواشدگان لانه جاسوسی آمریکا و دشمنان خونی خط امام داده بود، در حلقه مکر خود گرفتار آمد و هرچه بیشتر دست و پا زد، بیشتر در باتلاق فرو رفت و جای جبران باقی نگذاشت. او به بسترسازی برای آشوب و حرمت شکنی و جنایت تن داد. ننگ شعار به نفع رژیم صهیونیستی در روز قدس و به نفع آمریکا در 13 آبان را به جان خرید و دم نزد. او مدام در حال زیر و رو شدن عقیدتی بود تا آنجا که رذیلت ها در او جای فضیلت نشست و ضد ارزش، ارزش شد. «فذلک میت الاحیا. مرده ای میان زندگان». بلافاصله پس از ماجرای رسوایی که گروهک های محارب در عاشورای حسین(ع) آفریدند، آقای خاکستری، حرمت شکنان را «مردان خداجو» نامید. حماسه 9 دی (3 روز بعد) و ضرب شستی که ملت ایران به دشمن شماره یک خود (آمریکا) زد، به یقین شاهکاری بود که جز به واسطه مکر و خیانت های «آقای خاکستری متمایل به قرمز جیغ» تدارک نمی شد.
قریب یک سال از آغاز آن ماجراها گذشته و گویا آقای خاکستری آخرین فاتحه را خود برای خویش می خواند؛ علنی کردن بازیگری برای گروهک هایی که اگر قرار بود کاری از دستشان برآید و شفا بدهند، ابتدا فکری به حال خویش می کردند. موسوی در این ملاقات می گوید «هر تغییر وقتی محقق می شود که ایده ای متولد شود. به نظر می رسد ایده تغییر متولد شده است... ما باید بیش از پیش، مردمی را که در منطقه خاکستری زیست می کنند نسبت به منطقه روشن و جنبش سبز دعوت و جذب کنیم،... باید انعطاف داشته باشیم و روی یک شکل و شمایل از جنبش تصلب نکنیم».
انعطاف؟ 9دی و 22 بهمن روز فرقان بود، روز متمایز شدن صف ها. ملت ایران نشان دادند که به نهایت بصیرت رسیده اند. اگر یک سال پیش می شد از منطقه خاکستری (خواص خاکستری) سراغ گرفت، امروز این منطقه، منطقه «مرصاد» و «کمینگاه منافقین» است. آری نفاق هر از چندگاه بازتولید می شود اما تاریخ مصرف بسیاری از خاکستری های یک سال پیش به سر آمده است. شبیه این مضمون را خاتمی بارها در ملاقات های اخیرش باز گفته است. برخی نخبگان، خطاهای بزرگی -نزدیک به خیانت- مرتکب شدند. مسئولیت این جرم های بزرگ بر شانه آنان سنگینی می کند اما لااقل برای سبک شدن جرایم خود باید دروغ را به سر آورند و لااقل یک بار با صداقت و صراحت به مردم بگویند که از کرده پشیمانند. اگر صداقت دارند بگویند که دشمن از نقطه ضعف های آنان بهره جست و آنها را در کنار دشمنان تابلودار امام و انقلاب و اسلام (طیف های گوناگون نفاق و عناد) نشاند. آنها همچنان در موضع اتهامند و مع الاسف برخی از آنان همچنان در آمد و شدها، بوی فتنه را متصاعد می کنند. آلودگی به فتنه، رسواکننده است؛ به تعبیر معصوم(ع) « بوی بد گناه شما را مفتضح نکند».
آنها که از آبروی خویش خاکستر ساختند، نه در 22 بهمن که در فروردین و اردیبهشت 88 اسب تروای فریب را سوار شدند. رنگی ها و مخملی ها گویا حساب همه جا را کرده بودند در طرح فریب، الا حساب «خیرالماکرین» که اردیبهشت 29 سال قبل از آن، در آن نیمه شب ساکت و در صحرای طبس بساط عملیات آمریکایی «پنجه عقاب» را در هم پیچیده بود. خاکستری ها مکر ورزیدند و خدا در پس همه مکر آنها اراده کرده بود، همه شبکه نفاق را یکجا در کمینگاهی که خود فراهم کرده اند، گرفتار و رسوا کند. و کدام رسوایی از این بالاتر که سران جذب سازمان سیا شده در گروهک فدائیان خلق، از خارج کشور بیانیه صادر کنند به جانبداری از حزب مشارکت و سازمان مجاهدین (انقلاب) و فلان عضو مرکزیت گروهک منافقین از موسوی بخواهد برای اثبات بیشتر صداقت و رفاقت، علناً از حضور بهائیان، سلطنت طلبان و مارکسیست های چپ در جنبش سبز سخن بگوید؟ آیا اینها همان مصداق اظهارات سخنگوی سازمان مجاهدین (انقلاب) در دانشکده فنی دانشگاه تهران (24 آبان 88) نیست مبنی بر اینکه «در عرصه سیاست امر قدسی نداریم». امر قدسی نداریم یعنی اینکه می شود ژست انقلابی و مردمی دو آتشه گرفت و سپس با تلون مزاجی دست در دست آمریکا و انگلیس، گروهک های تروریست، و مفسدین اقتصادی و فرهنگی و سیاسی گذاشت. «در سیاست امر قدسی نداریم» یعنی سیاست از آرمان و فضیلت و اخلاق و دیانت جداست و دروغ تنها امر قدسی است، یعنی که قیصریه ای را به خاطر دستمالی می توان به آتش کشید، یعنی زنده باد ماکیاولی و شهریارش! یعنی زنده باد دغل و دروغ و تلون. اما چند بار می توان رنگ خاکستری به خود زد و شریک دزد و رفیق قافله شد؟! چقدر می توان دروغ گفت و دشمن خدا شد و باز از حلقه رسوایی و ننگ جست؟
رسوایی آنان که به جانب جبهه کفر می روند، سنت الهی است و ما حقانیت این سنت را به چشم دیدیم. «ای پیامبر تو را محزون نکند آنها که به سوی کفر می شتابند. آنها هیچ زیانی به خدا نمی رسانند. خداوند اراده کرده که هیچ بهره ای برای آنها در آخرت قرار ندهد... آنها که ایمان را دادند تا کفر را خریدند هیچ زیانی به خدا نمی رسانند... گمان نکنند اگر مهلتی به آنها می دهیم به سودشان است. مهلت می دهیم تا بر گناه خویش بیفزایند و برای آنها عذاب خوارکننده است. چنین نبود که خداوند مومنان را همان گونه که هستند واگذارد، مگر آن که خبیث و ناپاک را از طیّب جدا سازد». (سوره آل عمران)
محمد ایمانی- کیهان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد