سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای
سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

خبری سیاسی تحلیلی

>>سخنان حاج سعیدقاسمی در سالگرد شهیدان صیاد و آوینی

در این قصه 8 ماهه مخ بچه‌های ما را هم زدید 

 

 

 

دارد برای همه شهدا، خاصه، قریب 30 نفری که در این فتنه به شهادت رسیدند، اما نتوانتسیم برای اینها یک اربعین بگیریم، گریه کنیم، برای آن شهید که مادرش گفت: "بچه را کشاندی و در این معرکه آوردی ولی جگر نکردی برای او اربعین بگیری"

اشاره: متن زیر سخنرانی حاج سعید قاسمی از فرماندهان ارشد دوران دفاع مقدس و از اساتید دانشگاه به مناسبت بزرگداشت سال‌گرد شهادت شهیدان سید مرتضی آوینی، علی صیاد شیرازی و سعید یزدان پرست است که پنج‌شنبه‌ی گذشته در گلزار شهدای بهشت زهراسلام‌الله‌علیها ایراد گردیده است.

به گزارش رجانیوز، سید مرتضی آوینی و سعید یزدان پرست در 20فروردین 1372 بر اثر انفجار یک مین خنثی نشده در فکه و امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در بامداد 21 فروردین 1378، در حال خروج از منزل، به وسیله‌ی منافقین مسلح در پوشش رفتگر، در برابر دیدگان فرزندش به شهادت رسیدند.

گقتنی است، این مراسم در حالی با حضور باشکوه عاشقان ولایت و در زیر بارش باران انجام شد که هیچ‌یک از مسئولین درآن حضور نداشتند.

السلام علیک یا روح الله ایها العبد الصالح المطیع لله و السلام علیک ایها جمیع الشهدا، طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم، فیالیتنی کنا معکم فافوز فوزا عظیما

ای کاش باشما بودیم و در جوار شما به فوز عظیم شهادت می رسیدیم. اگرچه بودیم، اما غفلت یا هر آن‌چه شما اسمش را بگذارید، باعث زمین‌گیری ما شد.

اما بناست به تعبیر سید شهیدان اهل قلم آقا سید مرتضی آوینی و هرکس که ادعای شیعه بودن دارد مشخصاً از دو مقطع کربلا و عاشورا عبور کنیم. کربلای ماکجاست؟ نمی‌دانیم؛ عاشورای ما کجاست؟ نمی دانیم؛ اما امیدواریم که اگر یک‌بار دیگر -مانند همین هشت ماهی که در صحنه عملیات بودید- زمان و مکان را درست تشخیص بدهیم و در صحنه باشیم. مهم نیست که اینجا ما چه می‌گوییم، مهم این است که شما عرض ارادت خود را به شهدا ثابت کردید و نشان دادید که در این روزها که تهاجم خیلی سنگین است راهی ندارید به غیر از اینکه به شهدا چنگ بزنید و البته راهی دیگری را بلد نیستیم، برای اینکه پناه ببریم خانه‌ی امید دیگری بلد نیستیم، راهی نداریم به غیر از اینکه چنگ بزنیم و به آنها بگوییم همین جمله‌ای که بارها و بارها گفته‌ایم، "ای شهید، ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی تاریخ وجود برنشسته ای دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش"

جا دارد برای همه شهدا، خاصه، قریب 30 نفری که در این فتنه به شهادت رسیدند، اما نتوانتسیم برای اینها یک اربعین بگیریم، گریه کنیم، برای آن شهید که مادرش گفت: "بچه را کشاندی و در این معرکه آوردی ولی جگر نکردی برای او اربعین بگیری"، بارها گفتم در این مزار شهدا و خاصه قطعه 29 برای حرف زدن یا خیلی جگر می‌خواهد یا پررویی می‌خواهد که برای من شق دوم‌اش صدق می کند وگرنه بالای سر داوود کریمی، صیاد، قاسم دهقان، سعید یزدان پرست و آوینی برای زبان الکنی مثل من خیلی سخت است که بخواهد حرف بزند.

اما چند نکته کوتاه؛ آقا سید مرتضی تو چگونه این روشنگری و روشنفکری را به‌خصوص در چند سال آخر عمرت پیش‌بینی کردی؟ در نبرد آخر‌الزمانی ما چگونه جنگ و نبرد رسانه‌ای را بسیار خوب می‌دیدی و پیش‌بینی می‌کردی، می‌فهمیدی که روزهایی می‌رسد که در این نبرد رسانه‌ای که امروز اسم آن را "جنگ مخملی" یا جنگ نرم یا Soft war گذاشتیم به پیچیدگی‌هایی برخورد می‌کنیم که کار را بر همه ما سخت می‌کند؛ سید مرتضی که آدمی است بسیار باهوش و ذکی از همان اول جنگ می‌توانست یک آرپیچی زن خوب باشد، می‌توانست یک تک تیرانداز و یا فرمانده‌ی خوبی باشد، اما هیچ‌کدام از اینها را نخواست، دست به دوربین برد، همان موقع بچه‌های لشکر 27 یادشان هست کسی دست به دوربین وعکاس بود به او می‌خندیدند و می‌گفتند که این قرتی‌بازی‌ها برای کسانی است که جگر جنگیدن ندارند؛ احتمالاً سید چنین روزهایی را می‌دید، می‌دید فوج فوج به اسم "راهیان نور" می‌آیند در زمین دنبال شنیدن حرف‌هایی هستند که تبیین بکند مباحثی که در دانشگاه‌ استاد به ما می‌گوید درست است یا خیر؛ این که می‌گویند "شما حماقت کردید ده سال جنگیدید"، آقا صیاد شیرازی! سر کلاس علوم سیاسی استاد علوم سیاسی برای ما تعریف می‌کرد که "مشخص است که ما نمی‌توانیم با یک بوکسور قوی بجنگیم چرا دیوانگی کردیم بچه‌هایمان را مقابل توپ فرستادیم؟" بسیار روشن و شفاف!

این بچه باید در مقابل خزعبلاتی که او می‌گوید جواب داشته باشد و امروزه فوج فوج آمده‌اند بر روی آن زمین برای اینکه بداند جنگ برای چه شروع شد؟ داستان سر چه بود؟ سر چه مسائلی این‌قدر طول کشید؟ این تعداد عملیاتی که شکست خورد برای چه بود؟ مگر شما نمی‌گویید که طراح علمیات‌ها صیاد شیرازی بود، اگر این‌قدر باعث افتخار شماست که علم‌داران او یل‌های مانند غلام‌حسین افشردی‌ها و بروجردی‌ها هستند، چرا نتوانستند عملیات را درست طراحی کنند که بعد از گذشت 20 سال جنازه‌ها را از داخل کانال می‌آورند و هنوز هم عده‌ای ماندند؟ مگر نمی‌گویید این‌ها خبره بودند؟ پس یک جای کار، گره خورده است. امروز آن بچه می‌آید این‌ها را می‌پرسد، غلو راجع به آن نگوییم، دروغ نگوییم، این حرف‌ها را از روی آن زمین قبول می‌کند و از کسی قبول می‌کند که دو تا پیراهن در آن زمین‌ها پاره کرده باشد.

سید مرتضی اینها را می‌دانست که این خرابه‌های خرمشهر که حضرت امام هم هزاربار گفت که بخشی از خرمشهر را دست نزنید، اما فرهنگ ما زیر چرخ دنده‌ی توسعه اقتصادی له شد. سید مرتضی آوینی و صیاد شیرازی می‌دانستند این اتفاق می‌افتد. اتفاقاً این وجه اشتراک این دو است.

سال 70 اوج این است که هرکسی هرچه داشته است و هرآنچه که اسم آن را "ارزش" می‌گذارید می‌بوسد و با آن خداحافظی می‌کند؛ سید مرتضی فوق لیسانس معماری و شهرسازی است، سعید یزدان پرست با 50 ماه جبهه غرب کشور که حتی رفیقان او هم خبر ندارند طبیعتاً باید می‌رفت فوق لیسانس بگیرد، باید بدود و چاله‌ی دکترها را پرکند، چون ارزش‌ها روی این مدارک می‌چرخد، دیگر چند ماه جبهه بودی ارزش نیست؛ این‌که چه مدرکی داری، چند متر خانه داری و مال و اموالت چقدر است ارزش شده است. ارزش‌ها، جای خود را به "توسعه اقتصادی" می‌دهد که زیر توسعه اقتصادی باید له شود.

سید مرتضی این را می‌بیند و می‌فهمد که در آینده‌ی نزدیک نسلی فوج فوج به طرف شلمچه و طلائیه و فکه می‌آیند، بعد از اینکه گریه او را درآوردی و 13 کیلومتر روی رمل راه بردی عقلانیت بچه گل می کند و می‌گوید: "دیوانه‌ها! مگر شما نمی‌گویید طرح عملیات در این‌جا سوخته بود، مگر نمی‌گویید 13 کیلومتر رمل بود، چرا عملیات کردید؟" آقای صیاد شیرازی باید جواب بدهید چرا اینجا را طراحی کردید؟

اینجا که رسید معلوم می‌شود کار هنوز تمام نشده است. در روزگاری که عطش مدرک گرایی و عطش دنیا گرایی رایج می‌شود و امروزه می‌بینیم چه بلایی بر سر ما و خانواده‌های ما آورده و البته دوست داری مثل سید مرتضی زندگی کنی، جامعه تو را به جایی برده است که همان خانواده‌ات که انقلابی بودند الآن با تو کشمکش دارند، اتفاقاً برای این که مقام معظم رهبری هم فرمودند سال "اصلاح الگوی مصرف" و در گوشه تلویزیون هم حک شده است و همزمان فلان کالای مصرفی را تبلیغ می‌کند، اصلاً‌ انگار نه انگار که این دو با هم تضاد و منافات دارد، سید مرتضی، به عنوان یک روشن‌فکر و دورنگر که به تعبیر امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام پشت گرد و غبار را می‌بیند، حاضر نیست صحنه را رها کند و باید همه آن چیزهایی را که در شب عملیات اتفاق افتاده است برای فرزندان ما بازگو کند. اصل داستان برای غافلگیری شب اتفاق افتاده، نه دوربین خوبی بوده، نه تجهیزاتی که امروزه می‌بینید و الآن هم دست هرکسی لااقل یک هندی کم وجود دارد، یک دوربین بزرگ بود و یک نفر آدم، آن‌هم با تکنیک‌هایی که سید مرتضی به آن رسیده است، تکنیک‌هایی که همه را منقلب می‌کند، این‌که حتی خبرنگار را هم جلوی دوربین حذف کنی که مبادا حواس مخاطب را پرت ‌کند و مصنوعی ‌شود تا رسیدیم به این‌که خود کسی که دوربین روی دوشش است، مستقیماً با رزمنده صحبت می‌کند و رزمنده چشم تو چشم، حال و روز را ترسیم می‌کند. این چیزی است که مردم را با لوکشین جبهه و جنگ به صحنه می‌کشاند. او که این تجربیات را دارد، حاضر نیست که صحنه را رها کند برود دنبال مدرک، باید این مسیر را ادامه دهد.

یکی به من گفت تکراری صحبت نکن؛ چیزی غیر از اینها بلد نیستیم، ضمن اینکه شما حرفه‌ای شدید، ولی فرزندان ما که تازه پا به دانشگاه گذاشتند و "لایعرفون هر من البر" آن‌هم دانشگاهی که کتاب‌هایش را اگر ندیدی برو ببین چه نوشتند، راجع به جبهه و جنگ و دفاع مقدس ما بین دو خط تا دو صفحه مطلب وجود دارد. بعد با اینها می‌خواهیم دفاع کنیم در مقابل این تهاجم که اسم آن را هجوم و شبیخون فرهنگی گذاشتیم.

فلذا چیزی بیشتر از این بلد نیستیم، همین‌ها را که یاد گرفتیم بتوانیم به بچه‌ها انتقال بدهیم خیلی هنر کردیم، عیبی ندارد، کسی که حرفه‌ای است و این حرفها برای او تکراری می‌شود، یک پله بالاتر می‌آید، ولی برای فرزند من که تازه پا به این صحنه گذاشته، باید تکرار مکررات بشود "وذَکِّر فَإِن الذکرى تنفَع المؤمنین"، از این بابت ناراحت نیستیم.

یک جمله زیبا دارد که می‌گوید من که زورم نمی‌رسد می‌خواهم در بین این جمع با ویدیو و ماهواره – که می‌آمدند آنها را جمع‌آوری می‌کردند- مبارزه کنم، ولی اگر روزی می‌آمد که زورم می‌رسید می‌آمدم با کامپیوتر برخورد می‌کردم، می‌گفتم با کامپیوتر و اینترنت برخورد کنید. آقا سید مرتضی چگونه تو آینده را تشخیص می‌دادی و می‌فهمیدی که یک روزی این اتفاق می‌افتد؟

این‌ روزها می‌بینید که "توییتر" و "فیس بوک" در خانه‌های ماست و ما وارد یک صحنه نبردی می‌شویم که نمی‌توانیم با آن مقابله کنیم و حتی فوت و فن مقابله با آن را بلد نیستیم، آقا سید مرتضی! احتمالاً شما این روزها را می‌دیدید که در آخرین مقاله‌ات نوشتی: "آخرین مقاتله ما به مثابه سپاه عدالت، نه با آمریکا [و دموکراسی غرب] که با اسلام آمریکایی است که این دومی حاکمیتش از آمریکا هم دیرپاتر است، هرچند این حکومت هم اگر هزار ماه هم بیانجامید به یک شب قدر فروخواهد ریخت و فصل‌الخطاب با انسان کامل یعنی حضرت حجت حق خواهد بود."

احتمالاً این روزها را می‌دید، احتمالاً در همان مقطع سخت ما را در رسانه‌ها و خاصه رادیو و تلویزیون این‌ها را می‌‌دید، همان مقطعی که هنوز دو سال نگذشته و این قیافه‌ها به بازار نیامده بود با یک اورکت سپاهی در صدا و سیما، سید مرتضی را تحمل نمی‌کردند و متلک به او می‌انداختند که کجا بودی؟ غار بودی! این متلک‌‌ها را باید تحمل کند، تازه دو سال است جنگ تمام شده نه الآن. می‌دید این روزهای دریوزدگی در صدا و سیما و تلویزیون و فیلم‌ها، برای یک چنین روزهایی می‌خواست بچه‌های ما را آماده کند و حاضر هم نبود دروغ بگوید، خیلی اهل فن بود، 10 کیلومتر آن طرف‌تر زمین سینمایی می رفتند آنجا بازی می‌کردند چفیه می‌انداختند و خاطره می‌گویند، زیاد هم به خودشان دردسر نمی‌دهند، روی خاکریز می‌نشستند که یک خاطره بگو، اما نه باید حتماً "عنایت" را ببری در همان خانه خرابه‌ها که اینجا عراقی‌ها چگونه آمدند و ما را دور زدند، سوسنگرد چه شد، در فکه و قتلگاه چه اتفاقی افتاد؟ آقا سید مرتضی رها کن سه کیلومتر میدان مین است، اینجا یک حالت بی‌کلکی است، هرکسی می‌آید اینجا گیر می‌کند و اذیت می‌شود، اینجا را رها کنید، یک چفیه‌ای بینداز گردن طرف و قصه را ماست مالی کن. اما نه! نباید به تو دروغ بگوید. وقتی آن صحنه را دیده است می‌گوید که این صحنه را باید برای مردم نشان داد که مادر تک فرزند، فرزند تو وقتی براساس طرح عملیات صیاد شیرازی آمد در فکه و عملیات کرد به دلیل این قضیه بود که هرجای دیگر می‌خواستیم عملیات کنیم این اتفاق پیش می‌آمد.

کار خود سید تمام نشد و نمی‌دانم داستان چیست که صیاد هم آن مرکز پژوهشی را برقرار کرد، مثل اینکه خداوند نمی‌خواست به او مجال دهد و بیشتر از یکی دو‌برنامه که افسران جوانش را به تپه‌های الله‌اکبر برد و شروع کرد به این کار، او هم نتوانست کارش را به سرانجام برساند و کار همچنان روی زمین ماند.

نمی‌دانم، انگار که قرار است یک سری از ما که نامحرمیم، نفهمیم که چه اتفاقی افتاده است؛ قرار نیست یک سری مسائل باز شود، "ما همه نامحرمیم، آینه در کربلاست" قرار نیست همه بفهمند. همانطور که اگر دوربین پیشرفته شما هم آن روز می‌بود -کما اینکه بود- وقتی صحنه شهادت آقا مرتضی اتفاق افتاد، دوربین هم باید از کار بیافتد و 20 سال بعد دوباره به کار بیافتد. برای اینکه بنا نیست، همه چیز را بدانیم. به جز همان چهار، پنج عکس، که آن چند عکس هم باید این را نشان بدهد که "مرگ آگاهی"‌ای که سید مرتضی دم از آن می‌زند خود او به آن پای‌بند است. یعنی یک دفعه داد نزد که جماعت نجاتم دهید، این پا است، قطع شده، خون می‌رود، مین والمری بدترین مین است، 1400 ساچمه پخش شده است، به او و سعید یزدان پرست بیشترین جراحات اصابت کرده است، باید داد بزنند؟ نه، قسمت آخر فیلم را باید قشنگ بازی کنند، آفرین! خیلی باید راحت باشی، دقیقاً انگار که همه چیز از قبل برنامه‌ریزی شده است. باید خوب بازی کنی، وقتی بالای سرت آمدند باید آرام باشی و این جمله را بگویی "ما برای این حرفها آمدیم"، بدون کوچکترین لرزش وقتی رفتی ترکش را از چشم سعید دربیاوری باید به تو نهیب بزند که بگذار به همان حال باشد، همین‌طور راحتم! این را باید خوب بازی کند، ای بازیگر‌ها، گوش کردید، در این ایام خوب بازی کردید، دفاع از ولایت و حریم آن را خوب بازی کردید، امروزه بالای سر کسی آمدید که قشنگ گفت، در حریم ولایت آمد سربازی کرد او هم داشت می‌رفت دنبال کار خودش ولی مولا و آقایش به او گفت، در جواب آقا این نامه را نوشت:

خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، نائب امام عصر (ع) حضرت آیت الله خامنه ای ایدکم الله تعالی بتاییداته الخاصه.
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

امتثال امر فرصتی برای عرض ارادت در این مرقومه باقی نمی گذارد، لذا حقیر مستقیما با استمداد از فضل بی منتهای رب‌العالمین وارد در اصل مطلب می شوم، بعد از عرض این مختصر که:

ما با حضرتعالی به عنوان وصی امام امت(ره) و نایب امام زمان(عج) تجدید بیعت کرده‌ایم و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستاده‌ایم، همان‌گونه که پیش از این درباره امام امت(ره) بوده‌ایم و بسیارند هنوز جوانانی که عشق به اسلام و شور رضوان حق آنان را در میدان انقلاب نگاه داشته باشد، با همان شوری که پیش از این داشته اند.

خدا شاهد است که این سخن از سر کمال صدق و از عمق قلوب همان جوانانی سرچشمه گرفته است که در تمام این هشت سال بار جنگ بر شانه های ستبر خویش کشیدند. ما به جهاد فی سبیل الله عشق می ورزیم. و این امری است فراتر از یک انجام وظیفه خشک و بی روح. این سخن یک فرد نیست، دست جماعتی عظیم است که به سوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت کند، بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان ارجی در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت(س) و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما.

کمترین مطیع شما سید مرتضی آوینی.

این را از قصد آوردم برای اینکه سال گذشته از منتسبین به او و کسانی که به او خیلی اظهار ارادت می‌کردند کتابچه‌ای برای او چاپ کردند که خزعبلاتش زیاد بود و الآن انتلکتوئل و روشن‌فکر شدند، رفتند بیوگرافی قبلش رادرآوردند که در دانشگاه چه می‌کرد؟ سید مرتضی که خودش گفت که وقتی انقلاب شد همه آنهایی که ساخته و پرداخته بودم، ریختم در گونی و آتش زدم، چون چیزی جز "منیت" در آن نبود. بی‌انصافی که آن کتابچه را چاپ کردی،‌ اینها را هم می‌گفتی! انقلاب اتفاقاً شد برای اینکه من چنگ بزنم به این قصه، بله قبل از انقلاب من را دربیاوری، زباله‌ای بیشتر نبودم. افتخار می‌کنم به این قصه، این ویژگی آقا روح‌الله است که هرکسی که چیزی نبود، او را آدم کرده است. این را برای این آوردم، می‌خواهی دوست داشته باش، می‌خواهی نداشته باش، می‌خواهی زیرش بزنی، می‌خواهی بگویی اگر امروز بود چیز دیگری می‌گفت، هرطور می‌خواهی تصور کن، اما این جزء دست‌نوشته‌ی یکسال قبل از شهادت وی بود. عجیب اینکه مضمون این دست‌نوشته را آقا صیاد شیرازی رحمت‌الله علیه هم دارند. اگر افتخار به این‌ها می‌کنیم به‌خاطر این است که سرباز واقعی ولایت هستند.

ای هم‌لباس من، ای عزیزی که زیاد خوردی آروغش را در این 8ماه در این درگیری در کف خیابان زدی، ای بر و بچه‌ها و شاگرد‌های سید مرتضی آوینی و صیاد شیرازی، "خامنه‌ای" را رها نمی‌کنیم شیخک‌های درپیت شما را بچسبیم، بچه حزب‌اللهی "خامنه‌ای" را رها نمی‌کند، به سارکوزی و اوبامای تو بچسبد، بچه حزب‌اللهی "خامنه‌ای" را رها کند و سرگردان در این بیابان برهوت چه کنم چاره کنم، بکند؟

در این قصه 8 ماهه همه اذیت شدند، مخ بچه‌های ما را هم زدید. خیلی هم کار کردید، اما خدای کربلای 5، خدای طبس، خدای بازی‌دراز، خدای صیاد و خدای آوینی هنوز که هنوز است با ماست، چیزی از خودمان نداریم. هرچه از همان اول آقا روح‌الله به ما داد، در این میدان آورده شد. شاید ما یک چیز دیگر بخواهیم ولی خدا این را می‌خواهد، "انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون" زیاد نگران این نیستیم که آخر آن چه می‌شود، همانطور که به‌دست تو رسید، تو هم پرچم را سالم نگه دار و تحویل بعدی بده و نقش آخر را خوب بازی کن. سرباز مطیع ولایت باش، نه! یک ایرانی سالم باش. شرف داشته باش، نه اینکه آمدند فضا را غبارآلود کردند و بعد آن هم یک‌بار گول خوردند و به بنی‌صدر رأی دادند، دیگر روی خزعبلات پافشاری نکن. بیا با هم باشیم بیا با هم بسازیم بیا محبت داشته باشیم.

اینها را می‌فهمید، خیلی بهتر از ما هم می‌فهمید، هم صیاد شیرازی و یزدان پرست و هم سید مرتضی این‌ها را گفتند.

یک خواهش دارم، پسرم، دخترم، دوستان، وقت بگذارید، در دانشگاه‌ها حرف و حدیث‌های این‌ها را به ما یاد نمی‌دهند، در رادیو و تلویزیون حرف و حدیث این‌ها را بنا نیست یاد بدهند. بناست با تلاش و جهد شخصی‌ات بروی تفکرات اینها را بگیری. باید بدانیم او که برای رفتن ستاره‌های آسمان گمنامی در آن مسیر پا گذاشت، آن مسیر هنوز که هنوز است سرباز می‌طلبد، یک عمر می‌گفتی ای سید مرتضی و صیاد "یالیتنی کنا معک" ای کاش با شما بودیم و در کربلای خمینی می‌جنگیدیم، رها کن، تمام شد، الآن به بعد پرچم دست تو است، باید خوب نگه داری. قرار است تو نقش حسن باقری را بازی کنی، مردم به این رسیدند که خواصی وجود ندارد، پرچم را داده بودند دست اینها رفته بودند دنبال کار و زندگی خودشان، بعد دیدند که خواص دنبال کارهای خودشان هستند. برای همین شد که مردم 9 دی و 22 بهمن آمدند پرچم را گرفتند. دیدند خواص یا خوابند و یاسکوت کردند و یا در حال بالا آوردن هستند. برای همین بسیاری مردود شدند و نیامدند پای کار و خوب هم رسیدید به این‌که دوباره پرچم را که داده بودید دست اینها باز هم گرفتید.

این اتفاقی بود که افتاد، ولی عزیزم این اتفاق تمام نشد. سرخوش‌مان نکنند، این قصه تمام نشده است. اثر زهری که به ما زدند هنوز هم در خانه‌هایمان هست؛ نبرد بین فقر و غنا جنگی که حضرت روح‌الله به ما یاد داد تمام شدنی نیست که سید مرتضی و صیاد گول داستان دو روز دنیا را نخوردند و در این وادی قدم برداشتند.

این جنگ هنوز هم ادامه دارد تمام شدنی نیست بخشی از آن در یک مقطع تاریخی بود الآن دست توست. دیگر نباید بگویی یا لیتنی کنا معک، از این به بعد باید در صحنه باشی و اگر نباشی و رها کنی بدهی دست امثال من، که خیلی وقت است ما خسته شدیم و چیزهای دیگری خوردیم و مسموم شدیم، حواست باید جمع باشد که الحمدالله جمع بود. زحمت کشیدند عزیزان تروریست‌هارا گرفتند، اما سیستم قضایی محترم ما وزارت اطلاعات محترم ما تروریست‌های اقتصادی که در این مقطع کار کردند ولی هنوز گردن‌شان کلفت است هنوز که هنوز است پنجه‌های شما نتوانست ترویست‌های اقتصادی را زمین بزند و اگر مبارزه بی‌امان با این‌ها نداشته باشید ما دوباره ضربه می‌خوریم و مردم اذیت می‌شوند.

مسئولین فرهنگی ما! ترویست‌های فرهنگی ما به مراتب قدرتر از ریگی هستند و اگر آن‌ها را نمی‌شناسید بگویید تا معرفی کنند، آنهایی که در طول این 16 سال چهار دوره دولت توسعه اقتصادی و سیاسی ما را له‌ کردند و بچه‌های ما هنوز مسموم این جریانند و اگر ده‌ها سال تلاش مضاعف برای فرزندان ما کنید ما به زور می‌توانیم بچه‌های خود را از این مهلکه و از این دام و باتلاق فرهنگی که در آن افتادند نجات بدهیم.

چشمان تیزبین بچه‌های فرهنگی ما در قد و قواره حسین بهزاد‌ها و بچه‌هایی که در گوشه اتاق‌هایی که تا الآن به آن‌ها دور نمی‌دهند و سعی می‌کنند در استمرار راه سید مرتضی‌ها قلم بزنند و قدم بردارند در گوشه‌ها هستند؛ هنوز که هنوز است وام یا پولی که می‌دهند به درستی نمی‌دهند. هر حکومتی می‌آید اسم کسانی می‌آید که وام گرفتند و بهره‌مند هستند که به دور است از دولت عدالت، چشمان تیزبین بچه‌های حزب‌الله این موضوعات را خوب می‌بیند و رصد می‌کند و البته نارحت هم هستند.

هنوز بچه‌های متعهد در عسر و حرج‌ هستند و اتفاق ویژه‌ای نیافتاده عزیزان در عرصه فرهنگی و عرصه اقتصادی مبارزه بسیار قوی‌ای در این مبارزه نمی‌بینیم.

در پایان عرض ارادتی داشته‌ باشیم خدمت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که برای آمدنت انتظار کافی نیست، دعا و اشک و التماس کافی نیست، خودت دعا کن ای نازنین که برگردی، دعای این همه شب زنده‌دار کافی نیست.

نظرات 1 + ارسال نظر
جواد یکشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 18:10

ما هستیم با ولایت تا .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد