امروز؛ نوبت ماست
ایشان اگرچه اعتقاد دارد این اتفاقات از جنبه طبقاتی برخوردارند، اما عافیتطلبی اشراف به عنوان صحنه گردانان این اتفاقات را بیش از آن میداند که بهطور مستقیم خود را درگیر ماجرا سازند، حال آنکه گروهی را تحریک و تحت تأثیر خود راهی میدان اغتشاشگری ساخته اند
هرچند که حماسه نهم دیماه تکلیف بسیاری از عناصر اغتشاشگر را روشن ساخت و بهروشنی حکایت از انزجار قاطبه مردم از چنین حرکتهایی داشت، اما با این حال، پیامدهای حوادث و رخدادهای پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، همچنان جای بررسی و توجه دارد تا با آسیبشناسی و دریافت درست آن از منظرهای گوناگون از تکرار چنین اتفاقاتی جلوگیری بهعمل آید. به همین منظور، پای صحبتهای حجتالاسلام پناهیان نشستیم. ایشان اگرچه اعتقاد دارد این اتفاقات از جنبه طبقاتی برخوردارند، اما عافیت طلبی اشراف بهعنوان صحنهگردانان این اتفاقات را بیش از آن میداند که بهطور مستقیم خود را درگیر ماجرا سازند، حال آنکه گروهی را تحریک و تحت تأثیر خود راهی میدان اغتشاشگری ساختهاند.
تا به حال، هر وقت تنش و برخوردی در جامعه بهوجود میآمد، افراد طبقه فرودست جامعه بیشتر در آن دخالت داشتند. اما بخش جدی از ماجراهایی که در ماههای گذشته اتفاق افتاده، از طراحی بگیریم تا بخشهای جدی در اجرای آن، پایگاه خود را در میان اشراف جستوجو میکند. از سویی کسانی که از سابقهدارهای انقلاب به حساب میآیند، با چه مکانیزمی در فاصله ٣٠ سال از انقلاب و ٢٠ سال از درگذشت امام، در نقطهای قرار میگیرند که حرفهایی میزنند و کارهایی میکنند که با بدنه اصلی جامعه که بالاخره آدمهای دینداری به حساب میآیند، نسبت معکوس پیدا میکند. به نظر شما بهلحاظ اجتماعی و تربیتی چه اتفاقی افتاده است؟
سئوال شما به فضای نخبگانی جامعه مربوط میشود. درباره اینکه کسانی همراه امام و انقلاب بودهاند، چه اتفاقی برایشان افتاده که بعد از این مدت، زاویههایی پیدا میکنند و این زاویه با بدنه عمومی دینداران جامعه هم دارای فاصله است، دو پاسخ ساده و روشن وجود دارد. یکی اینکه رشد فرهنگی - دینی و به تبع آن رشد سیاسی در میان عموم جامعه رخ داده است.این رشد موجب میشود مردم در مسیر خود کسانی را که کاستیهایی پیدا کردهاند را کنار بزنند و جلو بروند. در مسیر حرکت جامعه دینی، کسانی که مانع میشوند، سستی میکنند و عقب میمانند، کنار زده میشوند. اگر نپذیریم جامعه رشد کرده، پاسخ سئوال دشوار خواهد شد و باید اول اثبات کرد که جامعه رشد کرده است. اما رشد جامعه یک امر قطعی است، همان جامعه ای که امام آن را بنیان گذاشت، تربیت کرد، آموزش داد و ساختارهای کلان آن را طراحی کردند. حالا قسمت دوم پاسخ روشن میشود. بسیاری از کسانیکه زمانی همراهی بیشتری با مسیر حضرت امام داشتند و الان همراهی کمتری دارند و گاهی از آنها معارضه هم دیده میشود، ریشههای معارضه امروزشان در قدیم هم وجود داشته و اصلا نباید تعجب کنید. کسانی که از اوضاع و احوال نخبگان در سالهای قبل باخبرند، از هیچیک از اتفاقهای امروز تعجب نمیکنند. فرض کنید کسی زمان دفاع مقدس مردم را خوب نشناسد، به امام بگوید «مردم دیگر حاضر نیستند در دفاع شرکت کنند.» این فرض درست نبوده و نگاه دوستان با واقعیت جامعه تفاوت داشته است. این نگاه همچنان هم ادامه دارد. براساس همین نگاه به جامعه، به نتیجههای غلط دیگری هم میرسند. بعد هم به اشتباههای بزرگ دیگری هم دچار خواهند شد. همیشه وقتی کسی زاویهای پیدا میکند، فاصله اولیه کمتر است و در طول مسیر، کمکم فاصله بیشتر میشود و این یک مسئله طبیعی است، بهخصوص در دوره حضرت امام، دشمنان حضور پررنگتری لب مرزهای جغرافیایی و سیاسی انقلاب داشتند و اتحاد راحتتر شکل میگرفت. در این اتحاد که با محور حضرت امام شکل میگرفت، میشد جریانهایی را دید که متحد شدهاند و به امام متصل میشوند که از نظر فکری با ایشان فاصله داشتند و این فاصله را همان زمان هم میشد دید. طبیعی است وقتی خطر دشمنان - درست یا غلط - کمتر حس میشود، این فاصلهها خودشان را بیشتر نشان میدهند و آن وقت است که بدنه رشد کرده جامعه در معارضه با جریان زاویهدار قرار خواهد گرفت.
به نظر میآید که یک درگیری طبقاتی هم در این ماجرا هست. یک جور اشرافیگری در حوزه عمل، نگاه و سبک زندگی، یک طرف اتفاقهایی است که افتاده؛ با این فرض موافقید؟کاملا همینطور است.
چطور اشراف با اینکه معمولا جماعت عافیتطلبی هستند، حاضر شدهاند در یک معارضه جدی درگیر شوند؟
اولا طبقه اشراف از عافیتطلبی خودشان فاصله نگرفتهاند. آنها وقتی میخواهند با چیزی و جریانی مقابله کنند، به صورت سیاسی، تبلیغاتی و با استفاده از ابزارهای جنگ روانی این کار را انجام میدهند و اگر مقابلهکنندگان خیابانی به این موضوع اضافه میشوند، کسانی هستند که تحت تأثیر اشراف هستند. خود اشراف به این شکل به صحنه نمیآیند. گاهی دروغی به جمعی از مردم گفته میشود و چون آنها این دروغ را باور میکنند، بدون آنکه بدانند چه کسانی را نمایندگی میکنند، یک درگیری راه میاندازند و آنها که در این میان آسیب هم میبینند، طبقه اشراف نیستند. اگر در این نزاع، اشرافیتی در یک سوی جبهه دیده میشود، دست از عافیتطلبی برنداشته و سعی میکند کسانی را به نفع خود در این ماجرا وارد کند؛ اما نتوانسته توده مردم را به نفع خود به حرکت درآورد. به نظر شما بهتر بود محرومان و مستضعفان علیه حاکمیت باشند، یا اشراف در نارضایتی و اعتراض بهسر ببرند؟ حتما شرایط فعلی بهتر از آن است که به قول امام، صاحبان انقلاب با حکومت درگیر باشند.
چرا همیشه یک جریان اشرافی، مقابل حرکت انقلابی و جامعهای که شما میگویید به لحاظ فهم، روش برخورد و حرکت اجتماعی رشد کرده، میایستد؟
البته مخالفم که همه برخورداران جامعه یا همه کسانی که تمکن مالی بیشتری دارند را در یک جبهه فرض کنیم.
غرض ما هم از «اشرافیگری» کسی نیست که پول بیشتری دارد. کسی است که روش زندگی و نگاه اشراف را دوست دارد یا منش زندگی اشراف را قبول دارد...
بله، میشود اینطور گفت که کسانی در جامعه روش زندگی اشرافی و طاغوتی را میپسندند که عموما تغذیه شده از تمدن موجود غرب است. لازم هم نیست بحثهای نظری طول و دراز کنیم. الان در کنار جامعه ما و مسلط بر آنچه در جهان میگذرد، تمدن غرب هست و این مدل برای خود اندیشمندانی دارد که این تمدن را با همه داراییها و کاستیهایش، تئوریزه و تبلیغ میکنند. طبیعی است که کسانی هم تحت تأثیر قرار بگیرند. کسانی که به هر دلیل خود را با تمدن غرب نزدیک بدانند، به سهولت برای آنها سربازی خواهند کرد. چه ارتباطی میان آنها و غرب باشد، چه نباشد. اگر جامعهای بخواهد با خاستگاه دینی حرکت کند و در مسیری که دین برایش ترسیم میکند، جلو برود، طبیعتا با تمدن غرب برخورد خواهد داشت و با کسانی که به آن جبهه نزدیک هستند، دائم مشکل پیدا میکند. البته او از عهده این مشکل برمیآید، ولی این مشکل وجود دارد و یک روز بامسالمت یا با خشونت این نزاع به پایان خواهد رسید.
از سویی طبقه اشراف، به سبب بهرهمندی از منابع مالی، هوس کسب قدرت سیاسی میکنند، میتوانند رسانه داشته باشند، روزنامه راه بیندازند و اگر در قانون اساسی ممنوع نبود، لابد تلویزیون تأسیس میکردند. پز نخبگانی می دهند و... و از سوی دیگر، مردمی که اگرچه بیشترند و ایمان دارند، اما دستشان به جایی نمیرسد و رسانهای ندارند؛ در این شرایط چه اتفاقی خواهد افتاد؟
ما هرچه از آغاز تاریخ شکلگیری و قدرت پیدا کردن رسانهها فاصله میگیریم، میبینیم رسانهها ضعیف میشوند و تأثیرشان کاهش پیدا میکند. در جامعه ما هم همینطور بوده است. یک زمان روزنامهها خیلی تأثیرگذار بودند، اما الان قدرت آن دوره را از دست دادهاند. اگر روزنامهها بخواهند از روشهایی استفاده کنند که آن روشها بر حقیقت غلبه داشته باشد، تأثیر خود را از دست میدهند. ماهوارهها و شبکهها و خبرگزاریها هم همینطور. اگر بخواهند بیشتر به روشهایشان متکی باشند تا به حقیقت، تأثیر خود را بهمرور از دست میدهند. اگر کسانی که رسانه دارند، به دلیل اتصال به واقعیت برنده میشوند، چه عیبی دارد؟ اگر حق با جمعی است، خب به میزان نسبت با حقیقت برنده خواهند بود. به تعبیر قرآن، هر کس حق با اوست و ضعیف شده، مستضعف است و آینده ی تمکن در زمین، از آن اوست.
واقعا رسانه ها تأثیر خود را از دست میدهند؟
بله، به دلیل اینکه بیشتر به روشها اتکا دارند. هرکس روزنامهای را میبیند، میگوید «این روزنامه مال کیست؟» این سئوال اساسی است. چون میداند هیچ خبری بدون جهتگیری منتشر نشده است و هر روزنامهای را میخوانید، جهتگیریهای آن را هم در نظر میگیرید، فارغ از اینکه به چه موضوعی پرداخته باشد و این مسئله، نرخ شاهعباسی رسانههاست. این سئوال هم پیش میآید که اگر رسانهها با وضعیت فعلی، اعتماد مخاطب را از دست بدهند، برای اطلاعرسانی چه باید کردکه باید به آن پاسخ داد. مردم، از میان آنچه در رسانههای مختلف میبینند، برداشت خود را پیدا میکنند و دیگر تسلیم رسانهها نیستند. حتی رسانههای منتسب به جمهوری اسلامی هم اگر گاهی موفقیتی دارند، به دلیل روشهایشان نیست. چون در روشها بیمهارتی بیشتر هست تا توانمندی. به دلیل حقیقتی است که ممکن است باشد و مردم آن را میفهمند.
در جامعه غربی، رسانهها نسبت به گذشته ضعیفتر شدهاند، چرا؟ چون وقتی میخواهند یک خبر مهم تولید کنند که بر مبنای آن جنگ راه بیندازند، باید دو برج مهم اقتصادی را هم منفجر کنند. خبرسازی صرف دیگر مخاطب آنها را هم متأثر نمیکند. نمیتوانند از موقعیتهای مختلف موجود دور دنیا استفاده کنند و خبر مورد نیازشان را بسازند و کارشان را انجام دهند و افکار عمومی را نسبت به آنچه میخواهند، تحریک کنند. باید اصل موضوع را هم تولید کنند. یک صدام آن طرف باید باشد، یک بنلادن میسازند تا بتوانند تأثیر بگذارند. همه به این دلیل است که ضعیف شدهاند و دیگر اینکه باید فرصتهای خبری زیادی برای تغییر افکار عمومی به نفع خودشان داشته باشند.
در جامعه ما هم خیلی نگران بودند که ماهوارهها چه خواهند کرد؟ الان ماهوارهها هستند و فعالیت میکنند و کار زیادی از آنها برنمیآید.
اگر بخواهیم مثال بزنیم، درباره مسائلی که همین الان با تأثیر شبکههای ماهوارهای اتفاق میافتد، چه میگویید؟
بخش عمده اتفاقها به بهانه شبکه های ماهوارهای است.
یعنی چه؟یعنی مشکل و مسئلهای در جامعه وجود دارد، حرکتی هم شکل میگیرد که زمینههای دیگری هم دارد. آنها بهانه ماجرا میشوند. اگر زمینههای دیگر وجود نداشته باشد، رسانهها نمیتوانند کاری انجام دهند. شبکههای ماهوارهای، خالص، اتفاقهای داخل ایران را منعکس نمیکنند که از آن سود ببرند. آنها وسط تظاهرات موجود، کسی را میکشند که بتوانند از نظر خبری دربارهاش کاری انجام بدهند. رسانهها واقعا ضعیف شدهاند و نمیتوانند با انتشار اتفاقها کاری انجام دهند، اتفاقهایی را میسازند که بتوانند آن را منعکس کنند. حرکتی که رسانههای غربی کردهاند، بر مبنای انتظاری خیلی بیش از این بوده که اتفاق افتاده است. انسان ایرانی هوشمند اگر بخواهد کاری انجام دهد، ممکن است فعل رسانهای را بهانه قرار دهد. جایی هم که عدهای با آن رسانهها همراهی میکنند، آنها نباید خوشحال شوند. رسانههای غربی روی موج نارضایتی سوار میشوند و بهره زیادی هم از آن نمیبرند. همین موج نارضایتی هروقت بخواهد، آنها را پیاده میکند و حرفشان را گوش نمیکند.
این اتفاق چطور می افتد؟
از مسیر واقعیتیی که وجود دارد.
رسانه غربی، رسانهای است که ارتباطش با حقیقت خیلی کم است و به روشها متکی است
بله. همین الان هم در سطح زیادی افتاده است. وقتی ببیند او نمیتواند هدایتش کند. چون اکثر نارضایتی ای که در کشور وجود دارد، عمدتا بهدلیل دیگری است و غرض رسانه غربی مثلا سقوط نظام و تضعیف جایگاه بینالمللی کشور است، اما ناراضی داخلی، به شکوفایی فکر میکند و از بعضی آدمها ناراحت است. این تفاوت آشکاری است که موجب جدایی خواهد شد. نمیشود گفت رسانهها چون بیشتر در اختیار یک عده است، ابتکار عمل هم در دست آنهاست.
به این هم توجه کنید که جریان عمومی جامعه که در مسیر دینی و انقلابی رشد کرده، اندکاندک سربازان و افسرانی در حوزه رسانه پیدا میکند و کسی نمیتواند به این سادگی از پس سربازان و افسران این جبهه بربیاید و این معادله به هم خورده است. هرچه پیشتر هم برویم، خواهید دید موفقیت با جریان عمومی مردم خواهد بود. روی این نکته خیلی حساب کنید.
می کنید؟گویید و چه دلیلی برای این پیشاز کجا می
اگر این کار را نکنند و به آن آموزههای دینی و اخلاقی مردم هم توجه کنند چطور؟
آنوقت در بازی ما وارد شدهاند. ما بازی خودمان را بهتر بلدیم. اگر از اسلام و خدا و پیغمبر و روایت و مقدسات استفاده کنند، در زمین ما بازی کردهاند و ما در این زمینه دستمان پر است. گاهی همینطور هم میشود. امسال به عزاداری امام حسین(ع) بیحرمتی کردهاند. اگر بتوانند جان بگیرند، اینکار را در قالب یک دسته عزا پیگیری خواهند کرد و اگر این کار را کنند، آنوقت گفتوگو راحتتر است. با عزای امام حسین(ع) که نمیشود جلو یک نهضت حسینی ایستاد. نتیجه نخواهند گرفت، اما راهی جز این ندارند، این راه را خواهند رفت، آنوقت هم مشکلات ویژهای خواهیم داشت و وقتی از دور نگاه میکنیم، درباره شکافی که در میان جامعه متدین ایجاد خواهند کرد، نگران میشویم. زمینههایی از این روش در فتنههای اخیر بود، اما موفق نشدند. ولی دفعه بعد قویتر عمل خواهند کرد. دفعه بعد هم دست از عاشورا برنخواهند داشت، ولی طوری که کسی نتواند به آنها بگوید شما احترام عاشورا را شکستهاید. چون میدانند اینجا قدرت در دل عاشوراست.
در ماجراهای مشروطه و 28 مرداد هم، طرفحساب مردم، نظام غربی بوده و مقابلش جامعه متدین و مردم دیندار و.... اما غربیها برنده شدند.
این به دو دلیل بود؛ یکی اینکه عموم مردم آگاهی امروز ما را نداشتند. آگاهی و هوشیاری مردم را حتی با 20-30 سال پیش هم نمیتوانید مقایسه کنید، حتی نسبت به ده سال پیش. منازعات سیاسی با همه آثار سویی که دارد، برکتهایی در زمینه رشد مردم هم داشته است. مثل دفاع مقدس که نتیجههای پر برکتی برای جامعه ما داشت، در کنار همه ضرر و زیانی که ایجاد کرد. بالاخره جنگ چیز خوبی نیست. منازعات سیاسی مردم را هوشیار کرده است و این جامعه را تضمین میکند. دوم اینکه شرایط آن زمان هم قابل مقایسه با الآن نیست؛ بهدلیل حاکمیت ولایی که در جامعه هست.
امکانات و توانایی غربیها هم افزایش پیدا کرده و روشهای جدیدی را در پیش گرفتهاند، نه؟
نه، دیگر چیزی ندارند. درباره طرف مقابل نظام، معتقدم ابزارها و روشهایشان به آخر رسیده. سالهاست دیگر حرف جدیدی از اینها نمیشنویم. «دموکراسی» که اندیشمندان غربی هم به آن سوءظن دارند و امیدی به آن نمیبندند و بهعنوان آرمان به آن نگاه نمیکنند، آخرین حرفی است که از غربیها صادر شده و سالهاست حرف جدیدی نزدهاند. حالا نوبت ماست که حرفهایمان را بزنیم و آنها باید مقاومت کنند. فقط میتوانند تهمت بزنند، تخریب کنند، موجش هم از قبل کمتر است. جامعه جهانی واقعا به دین گرایش پیدا کرده و پیروزی ایدههای انقلاب اسلامی، نشانههای خود را کمکم نشان میدهد.
وقتی جهان به سوی معنویت و انسانیت حرکت میکند، ما بهتر میتوانیم در این میدان وارد شویم. آنها فقط در صورتی امکان موفقیت داشتند که مثلا از جدایی حیات بشر، از علم و از دین سخن میگفتند و همه این را بهعنوان یک پیام فرحبخش تحویل میگرفتند. مثل بعد از قرون وسطی که این اتفاق در غرب افتاد. فقط در چنین فضایی میتوانند پیروز شوند. اما دیگر برای گفتن این حرفها کسی به آنها اعتماد نمیکند. تفاوت سوم شرایط فعلی با دوره مشروطه 28 مرداد این است که خواص و نخبگان جامعه تعدادشان بیشتر است و جهتگیریهای بهتری دارند و امکان کنترل رفتار آنها از سوی مردم بالاتر رفته است. تهران ٣٠ سال قبل را تصور کنید. اصلا کسی نمیدانست در شهر چه اتفاقی میافتد. همان تهران ٣٠ سال پیش که انقلاب در آن اتفاق افتاد، از کار نخبگان جامعه انقلابی کسی سر در نمیآورد. ولی الان همه نخبگان پرونده سی ساله پیش مردم دارند و همه میتوانند به پروندههای اینها مراجعه کنند و این کار خیلی راحت است. مثلا میگوییم بین مسئولان کشور و بین اهالی سیاست، اولین کسی که در تاریخ انقلاب احتمال تخلفی را در انتخابات داد، چه کسی بود و در چه سالی؟ مردم میدانند و به حافظه تاریخیشان مراجعه میکنند. بیش از یک دهه قبل بود. رهبر انقلاب برآشفتند و در نماز جمعه حرف کسی را که این تردید را اعلام کرده بود، برطرف کردند و گفتند به هیچوجه چنین چیزی امکان ندارد. وقتی مردم اینها را کنار هم بگذارند، نسبت به نوع جهتگیریهای افراد و نوع موضع و حساسیتها میتوانند خیلی چیزها را درک کنند، سابقه سی ساله تجربه انقلاب از این جهت خیلی ارزشمند است.
در شرایط اجتماعی داخل سرزمین ایران هم معتقدید جامعه در حال دینی شدن است؟
بله، همینطور است.
با اینکه مظاهر اجتماعی گاهی چیز دیگری نشان میدهد؟
نمیدانم شما کدام مظاهر را با هم مقایسه میکنید. اگر مثلا بخشی از بیحجابیها یا فاصله گرفتن دلهای مردم از هم که مردم الان کمتر همدیگر را کمک میکنند و در دوره انقلاب و جنگ بیشتر به فکر هم بودند - و بعضی مظاهر دیگر را میبینید، به این هم توجه کنید که شرایط و فضای آن زمان اقتضا میکرده و نیازی نبوده مردم عمیقا با یک شخصیت دینی به صحنه بیایند و این فضیلتها را خلق کنند. بالاخره فضا اقتضا میکرد. دشمن داخل مرزهای ما بود و از اوج مظلومیت تازه بیرون آمده بودیم. مردم از طاغوت تنفر داشتند و آن را شهود کرده بودند. اگر الان کسی بخواهد از طاغوت تنفر داشته باشد، جز با کمک معرفت نمیتواند. ارزش فضیلتهای این دوره خیلی بالاتر است و ضمنا درباره فضیلتهای آن دوره کمی هم مبالغه میشود.
تصور میکنید تا شیپور جنگ نواخته میشد، همه میرفتند جبهه؟
نه، یادم هست که اینطور هم نبود...
خب، آن کسانی که نمیرفتند و هیچوقت کسی از آنها سئوال نکرد که شما چرا نمیروید؟ البته استعداد بیش از این هم بود. نمیخواهم از آن طرف مبالغه کنم و حرف نادرست آن آقا را تأیید کنم که به امام نامه نوشت کسی به جبهه نمیرود. آنطور هم نبود. نکته بعدی اینکه اگر آنزمان، اول انقلاب و در دوره جنگ آنهمه هوادار داشتیم، هنوز کاستیهای خودمان را نشان نداده بودیم. ولی دولتهای بعد از انقلاب ضعفها و کاستیهایی هم از خودشان نشان دادند و خیلی از امیدهای مردم هنوز برآورده نشده است. بنابراین اعتماد الان آنها، ارزش بیشتری دارد تا اعتماد اول انقلاب.
بهلحاظ معرفتی و تربیتی در فضای عمومی مردم، آنجا که اصلا با حوزههای سیاسی مربوط نیست، میگویید آنجا هم همینطور است؟
آمار نمازخوانها در دانشگاهها و در بسیاری محیطهای دیگر، نسبت به آن زمان را بسنجید و با نسبت جمعیت مقایسه کنید. بالاتر نیست؟ خودم بهعنوان کسی که زمان جنگ سخنرانی میکردم؛ پدرم در تهران از قبل از انقلاب سخنران بود و بالاخره در میان جامعه دینی حضور داشتم. در جبهه هم سخنرانی میکردم و منبر میرفتم. همیشه در این فضاها بودهام. در دانشگاهها و دبیرستانهای زمان جنگ، الان هم این کار را انجام میدهم. تعداد زیادی از مخاطب عمیق و فرهیخته را میبینم که حتی بسیار عمیقتر از رزمندگان دوران جنگ با مفاهیم دینی مأنوسند و رشد کردهاند.
شاید شما اقبال بلندی دارید که با این جنس از مخاطب روبهرو میشوید...
نه، به دلیل هوشمندی و فهمی است که جامعه پیدا کرده؛ سطح قابل اعتنایی از جامعه، متعهدانهتر، هوشمندانهتر و عمیقتر برخورد میکند. تحلیل عمیق و دقیق از هرکس بشنود، تحویل میگیرد. صنعتهای آدمها، فرع قصه است. اگر کسی را با منطق و عقلانیت از دین آگاه کنید، تأثیر عمیقی روی او خواهد گذاشت. در روایت داریم که قلب انسان رهین و در گرو استدلال است. اگر خواستید دل کسی را به دست بیاورید، باید برایش دلیل بیاورید. مردم در طیف بسیار گستردهای، بسیار گستردهتر از گذشته اهل عقلانیت و گرایش عقلانی به معنویت هستند و این چیزی است که راحت میشود دید. اگر الان شرایطی مثل دفاع مقدس پیش بیاید، بهمراتب بیشتر از قبل استقبال خواهد شد. بهدلیل مواجهه و سر و کار داشتن با جوانها میتوانم در اینباره تحلیل جدی بدهم. حتما رشد معنوی در جامعه پدید آمده است. حجابی که الان در جامعه هست، قیمتش خیلی از حجاب اول انقلاب بیشتر است. چون کار اساسی و درست و حسابی برای حجاب انجام ندادهایم. خیلی کارهای منفی انجام شده که میتوانسته لااقل عدهای را از اینچیزها بیزار کند. تبلیغات دشمن برای توزیع بیحجابی خیلی سنگینتر شده است. این مقدار که هست، آن نیمه پر لیوان ارزشش خیلی زیاد است و نشان میدهد جامعه روبهرشد بوده و در شرایط صعودی قرار گرفته است