«ما باید کت پوزیسیونیستی و شلوار اپوزیسیونیستی بپوشیم
این مهمترین توصیه یکی از مشاوران میرحسین موسوی به وی است که از رفتارهای متناقض جناح موسوم به اصلاحطلب برای کسب قدرت حکایت میکند. // همین عناصر سهگانه سردمداران این جریان را از چاله تندرویهای سوسیالیستی به چاه افراطگری لیبرالیستی میاندازد و آنان را در حصار «عدم تعادل سیاسی» اسیر میکند
«ما باید کت پوزیسیونیستی و شلوار اپوزیسیونیستی بپوشیم». این مهمترین توصیه یکی از مشاوران میرحسین موسوی به وی است که از رفتارهای متناقض جناح موسوم به اصلاحطلب برای کسب قدرت حکایت میکند. رفتارهایی که در طول 30 سال عمر سیاسی انقلاب، بیانکننده شکلگیری تحرکات این جریان بر پایه 3عنصر احساسات برگرفته از مکاتب بیگانه، هوس و بیبصیرتی است. همین عناصر سهگانه سردمداران این جریان را از چاله تندرویهای سوسیالیستی به چاه افراطگری لیبرالیستی میاندازد و آنان را در حصار «عدم تعادل سیاسی» اسیر میکند.
بررسی رویکرد جریان چپ در ایران که امروز با نام اصلاحات از آن یاد میشود، بیانگر این حقیقت است که داعیهداران این جریان که امروز به دنبال پیادهسازی نظرات لیبرالیستی خود در سطح اجتماع هستند، در طول عمر سیاسی خود دگرگونیهای مختلفی در حوزه اعتقادی پیدا کردهاند. اعتقاداتی که بر پایه نظریات چپ سوسیالیستی شکل گرفت اما امروز با ایجاد یک دگردیسی عظیم در نقطه مقابل یعنی لیبرالیسم قرار دارد. این مواضع اگرچه به دلیل حضور بخشی از نیروهای جریان چپ در مناصب حکومتی و همچنین همراهی برخی از آنان با انقلاب، نمود چندانی طی سالهای اخیر در سطح اجتماع نداشته اما زمانی که بخش عمده این جریان در یک روند مردمسالارانه کنار گذاشته شدند، با پردهبرداری از چهره واقعی خود نشان دادند که برنامههایشان هیچ مرزی با برنامههای اپوزیسیون ندارد.
چپ آوازه افکند و از راست شد!
شاید تغییر ماهیت جریان چپ به سمت لیبرالیسم را بتوان در سالهای دهه 70 جستوجو کرد. ایامی که اقبال عمومی به جناح موسوم به چپ با شکست در انتخابات مجلس چهارم رو به کاهش نهاد و فعالان جناح، سرخورده از این بی اقبالی، کنج عزلت برای خود برگزیدند. در این زمان بود که بخشی از عناصر جوان جناح چپ، جذب آرا و اندیشههای مروجین لیبرالیسم شدند و با حضور در محافلی نظیر «حلقه کیان» به تدریج از یک سوپررادیکال چپ دهه 60 به روشنفکرانی لیبرال تبدیل شدند و خود را همردیف گروههایی نظیر نهضت آزادی قرار دادند. در کنار این، مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری تحت مسؤولیت فردی که بعدها از وی به عنوان مرد خاکستری اصلاحات یاد شد، شروع به مطالعه و تحقیق بر روی مباحث نظریهپردازان مکاتب غربی نظیر هابرماس، میشل فوکو و هانتینگتون کرد تا تکمیل کننده این روند دگردیسی باشد. شاید به مخیله هیچ کس خطور نمی کرد، کسانی که روزگاری خود را پرچمدار انحصاری دفاع از خط امام(ره)، مبارزه با آمریکا و حمایت از مستضعفین میدانستند و تمام رقبای سیاسی و سلیقهای خود را با برچسب اسلام آمریکایی از صحنه به در میکردند، طی چند سال دچار چنان دگردیسی شده باشند که در یک حرکت پاندولی درست در نقطه مقابل دیدگاهها و نقطه نظرات انقلابی سابق قرار گیرند و ضمن تشکیک در حاکمیت دین و اصل ولایت فقیه پرچم تسلیم در برابر آمریکا را بالا برند و صراحتاً اعلام کنند که کشورهای مستقل هیچ چارهای جز پذیرش نظم نوین جهانی ندارند. جماعتی که درگیر این تفکرات شده و مدعی آزادیهای فردی، حقوق افراد و فرصتهای برابر و نظام سرمایهداری بر پایه لیبرالیسم هستند، در روزهای نخستین پیروزی انقلاب تحت تأثیر تندترین اندیشههای چپ سیستم تمرکزگرایانه دولتی را بر کشور حاکم کردند که موجب بحرانها و مفاسد اقتصادی بعدی شد. در کنار تمامی این موارد همانهایی که امروز شمشیر خود را بر سرنگونی اسلام از رو بستهاند و از نبود امام زمان (عج) و انکار عصمت معصومین(س) صحبت به میان میآورند، در زمان انقلاب فرهنگی به دنبال جداسازی جنسیتی در دانشگاهها بودند و به همین خاطر بین زنان و مردان در دانشگاه پرده میکشیدند تا مبادا اسلام به خطر بیفتد! موضوعی که با مخالفت شدید امام(ره) مواجه شد. و از دیگر سو منتقدان کنونی سیاستهای خارجی کشور همان کسانی بودند که در ایام حج با انتقال مواد منفجره به جده ضربه سنگینی به سیاست خارجی کشور وارد آوردند. و قصه کارگردان معروف این روزهای ایران که بر روی فرش قرمز جشنوارههای بینالمللی قدم میزند جداست که در روزهای نخستین انقلاب مسؤول جمعآوری دوربینها و تجهیزات استودیوهای فیلمسازی بود و فحاشیهای او به همه هنرمندان معروف بود.
از این رو با مرور اقدامات جریان چپ مدعی اصلاحات بهراحتی قابل درک است که آنها در هیچ برهه زمانی نه تنها به هیچ اصولی پایبند نبوده بلکه با افراط و تفریطهای خود مشکلات و معضلات زیادی را برای مردم پدید آوردهاند. آنها که در روزگاران مختلف با زیر پا گذاردن شعار نه شرقی نه غربی به کشورهای غربی و شرقی دلبسته بودند، با نگاه به موفقیتهای مقطعی برخی مکاتب، سعی در پیادهسازی مدلهای آنان در داخل داشتند. به همین سبب با کپیبرداری ناشیانه از این مدلها، آنان تحت تأثیر احساسات القا شده از سوی این سیستمها و همچنین هوس ناشی از رسیدن به برخی موفقیتهای مقطعی، کشور را به آزمایشگاهی برای هوسهای سیاسی خود تبدیل کرده بودند. بنابراین این بیتعادلی سیاسی باعث شده است که سران مدعی اصلاحات به حرکات عافیتطلبانه روی بیاورند و هر روز زیر علم کسی سینه بزنند که نمونه آن را میتوان در سخنان مهدی کروبی یافت. وی که نخستین نفری بود که پس از درگذشت آیتالله منتظری در کنار پیکر وی حاضر شد، کمی قبلتر از درگذشت وی، با لحنی عتابآمیز، آیتالله احمد خاتمی را شاگرد منتظری خواند و این موضوع را نکته تاریکی در پرونده وی قلمداد کرد! شاید یکی از دلایل بزرگ کنار گذاشته شدن جریان چپ توسط مردم از بدنه حاکمیت همین رفتارهای دوگانه و عافیتطلبیها و همچنین دگردیسیهای 180 درجهای رهبران این جبهه بوده است. دگردیسیهایی که باعث وارد آمدن لطمات زیادی به مردم و حاکمیت شده و مردم در طول 30 سال حیات سیاسی انقلاب اسلامی به خوبی آن را درک کردهاند.
جعفر تکبیری
آزمایشگاه هوسبازی سیاسی