سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای
سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای                                                            حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ خامنه ای حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُــمْ خامنه ای

خبری سیاسی تحلیلی

روایت سقوط //"رنج نامه" مرحوم سید احمد خمینی "5"

 

آقای منتظری را از چنگال آخوندهای مرتجع نجات دهید

 

والله این بخاطر پاکی امام است که افراد بیت شما که تصمیم داشته اند جنابعالی را وادار کنند تا نامه های بسیار زننده علیه امام بنویسید معرفی کردند. این از خلوص و تنهایی امام است که ناگهان مهدی هاشمی فریاد می زند و اعتراف می کند که: "آقاهادی هاشمی در فکر دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء است

. "


 

حضرت آیت الله

: آیا برادران بسیار خوبمان در اطلاعات و زندانها مانند حضرات حجج اسلام ری شهری، فلاحیان، رازینی، نیری، پورمحمدی، رئیسی، و بسیاری دیگر از همین افرد خوب یعنی برادران مبارزی که به قول امام همه گونه ناسزا را از ساده اندیشان موجه تحمل می کنند و خم به ابرو نمی آروند، از تیمسار نصیری، تیمسار مقدم، ثابتی، منوچهری، حسینی، کمالی و دیگر شکنجه گران شاه در سایر شهرستانها بدترند؟ آیا آقایان روی ایادی شاه را سفید کرده اند؟ آیا مدیرکل های اطلاعات و رؤسای ادرات اطلاعات و مسئولین دادگاه های انقلابی و زندانها که کثیری از آنان روحانیون پاک باخته ای هستند که جانشان را کف دستشان گذاشته اند و از امنیت و آسایش این مردم و مملکت دفاع می کنند از مدیرکل های ساواک شاه بدترند؟ آیا فرزندان امام زمان در اطلاعات و دادستانیها و زندانها مانند کسانیند که از خائن ترین و کثیف ترین افراد جامعه طاغوت انتخاب می شدند؟ آیا آقا مهدی هاشمی این همه ارزش داشت که شما چشم از بدیهی ترین مسائل بپوشید و خود را تا این اندازه به ورطه سقوط بکشانید آیا بچه های اطلاعات اکثر قریب به اتفاقشان از فرزندان متدین افراد این جامعه نیستند؟ شما در آخرت جواب این سؤال را دارید؟ آیا واقعاً از این گونه حرفها و قضاوتها پشیمان نشده اید؟ انشاءالله که شده اید. امام در جواب نامه آقای ری شهری در مورد طیف مهدی هاشمی در تاریخ 66/4/16 می فرمایند: سند شماره 47:
"
با تشکر از زحمات اعضاء محترم وزارت اطلاعات، این سربازان گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه که در جنگ با ایادی استکبار در داخل کشور صدمات بسیاری دیده اند و از طعن و لعن ضد انقلاب و اغفال شده ها نرنجیده و وظیفه اسلامی میهنی خود را انجام می دهند، با شرایط وزیر محترم اطلاعات آقای ری شهری موافقت می نمایم انشاءالله خداوند به همه شما توفیق بیشتر عنایت فرماید. " روح الله الموسوی الخمینی حضرت آیت الله: صمیمانه از شما می خواهم سؤال کنم: چه دستی در کار بود تا شما را از امام تا این حد جدا کرد که شما اطلاعات و مسئولان زندانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی را از ساواکیهای شاه بدتر می دانید ولی امام آنها را سربازان گمنام امام زمان علیه السلام می نامند؟ آیا غیر از این است که شما افرادی را که به اقرار خودشان تمام اوصاف زشت مثل شیطان، لاابالی، مجسمه شر و فساد، حیله گر، توطئه گر، ریاکار و قدرت طلب، غیرمتدین، منحرف، معیوب، آلوده به گناه و بسیاری دیگر از این اوصاف دارا بوده اند متقی، متدین، مدیر، مدبری می دانید که از بچگی بزرگشان کرده اید و از همه خصوصیاتشان مطلعید و ایشان را خوب می شناسید و الحق هم که چقدر خوب شناختید!! ولی امام با تیزهوشی مخصوص خود او را شناخت و بعد هم معلوم شد که شناخت امام چقدر مبتنی بر واقعیات و حقایق بوده و شناخت شما چقدر با ساده اندیشی همراه بوده است و متأسفانه اعتماد شما به این افرادـ که تعدادشان هم در بیت شما کم نیست ـ موجب گشت چنین اطلاعات مغرضانه و بی اساسی به شما داده شود تا شما سربازان امام زمان علیه السلام را از ساواکیهای شاه بدتر بدانید. به گوشه ای از نامه مهدی هاشمی چند ساعت قبل از اعدامش خطاب به خودتان توجه کنید: سند شماره 48:
"
چه کسی جز ایشان (آقای هادی هاشمی) تحت تأثیر حساسیتها و تحلیلهای ذهنی غلط از روند انقلاب و تحولات کشور پندارهای شیطانی بر ضد امام امت روحی فداه را در ذهنیت خود و اندیشه اطرافیان پرورش می داد که نتیجه آن گزارشات انحرافی و مکتوب من و القائات تحریف شده ایشان (سیدهادی) خدمت حضرتعالی و دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء عظام و سلاله ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام بود؟ " شاید خدا او را به خاطر بازگوکردن حقایقی که موجب روشنگری نسلهای آینده انقلاب می گردد بیامرزد. حضرت آیت الله: اگر این نامه ها و مصاحبه ها و نوشته های آقا مهدی هاشمی را نشان شما و افراد بیتتان نمی دادیم امروز نمی توانستیم ثابت کنیم که شما بلندگوی منافقین و لیبرالها شده اید. نمی توانستیم ثابت کنیم که تمام نوشته های شما از گزارشات انحرافی و مکتوب طیف مهدی هاشمی و القائات تحریف شده سید هادی خدمت حضرتعالی و دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء است. و از آنجا که خدا با امام است باید آقا مهدی هاشمی را هدایت کند به بازگو کردن مسائل تا توطئه بزرگ بیت شما علیه امام خنثی گردد. والله این بخاطر پاکی امام است که افراد بیت شما که تصمیم داشته اند جنابعالی را وادار کنند تا نامه های بسیار زننده علیه امام بنویسید معرفی کردند. این از خلوص و تنهایی امام است که ناگهان مهدی هاشمی فریاد می زند و اعتراف می کند که:
"
آقاهادی هاشمی در فکر دامن زدن به یک تباهی بزرگ بر ضد روح خدا و یادگار انبیاء است. " آیا دیگر کسی حرفهای ضد انقلاب را باور می کند که حذف آقای منتظری تصفیه ای است از طرف جناحی از حکومت علیه جناحی دیگر؟ آیا کسی باور می کند که امام یک تصمیم عجولانه گرفته اند. آیا برداشت شما از سربازان گمنام امام زمان ـ یعنی فرزندان متدین و سلحشور مردم شریف ایران ـ موجب نشده است که دل امام خون شود و با قلبی شکسته در نامه اخیر با شما صحبت کنند. در همین نامه بی تاریخ نوشته اید: سند شماره 49:
"
من حدس می زدم روزی حضرتعالی از اکثر علاقه مندانتان منقطع شوید ولی گمان نمی کردم به این زودی عملی شود. " مهدی هاشمی در نامه ای چند لحظه قبل از اعدام خود به برادرش آقا هادی نوشته است: سند شماره 50-21:
"
اکنون که چند لحظه بیشتر به مرگم نمانده است چند نکته را اجمالاً تذکر می دهم، شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگ نظری که داشتی و همه چیز را با معیاهار ناقص خودت می سنجیدی سبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترین لحظات تاریخ انقلاب و جنگ داعیه لزوم انفصال آیت الله منتظری از نظام و مسئولین را سردادی که خدا می داند چه گناه بزرگی مرتکب شدی. " حضرت آیت الله: امام از دوستانش جدا نشد داعیه آقا هادی، انفصال شما را از نظام و امام و مسئولین و مردم حزب الله به بار آورد. و کسی که از نظام جدا شد از دوستان هم جدا شده است چرا که دوستان شما اداره کنندگان نظامند نه دشمنان شما. و متأسفانه ضربه آخر را هم آقا هادی به شما و نظام زد و آن این که شما را به جایی رساند که نگذاشت فریاد اعتراض مردم را که از دفاع شما از منافقین و لیبرالها بلند شده بود بشنوید، چرا که او تصمیم گرفته بود حرفهای منافقین را از دهان شما بزند و دیدید که موفق هم شد. من از شما خواهش می کنم کمی بیرون از دایره تفکرات آقا هادی و آقا مهدی فکر کنید که شما چه کسانی را از دست داده اید و در عوض چه کسانی را جذب کرده اید؟ آیا از دست دادن امام کم تأسف دارد؟ از دست دادن طلبه های خوب که نزد شما آنها را بد جلوه داده اند باعث تأسف نیست؟ آیا از دست دادن فرزندان امام زمان علیه السلام در اطلاعات و کمیته و سپاه و جهاد و نهادهای انقلابی خسارتی کوچک برای شما بود؟ بار دیگر دوستانه از شما می خواهم که کمی فکر کنید آیا آنهایی که اصیلند و در مبارزه بوده اند هیچ کدامشان حاضرند امام را رها کنند و شما را بگیرند؟ اگر یک اشتباه دیگر مرتکب بشوید و به آخوندهایی که تا دیروز شما را وهابی می خواندند نزدیک شوید آبرویتان می رود. آنها به خون امام تشنه اند. حواستان را جمع کنید و بعد از این بیشتر مواظب افکار آقا هادی باشید. بهتر است آقا هادی را از گفته های برادرش آقا مهدی بشناسید که لحظه قبل از مرگ! اظهار داشته است: سند شماره 51:
"
راجع به افکار آقا هادی هم البته من یکسری مسائل کم گفتم، خصوصی به بعضی از مقامات گفتم ولی کتباً چیزی ننوشتم، روی مسئله حضرت امام و انتظار مرگ حضرت امام. خب آقا هادی مسایل زیادی می گفت یعنی از من خیلی داغتر بود در این که امام خمینی چند روز دیگر زبانم لال اون می گفت انشاءالله... خمینی چند روز دیگر خواهد مرد و مسئله حل می شود. " به احتمال قوی به نظر می رسد او توبه حقیقی کرده است چرا که این مطالب را گفته بود که به قول خودش پاک خدمت خدا برسد. درنامه ای که به تاریخ 67/5/9 به حضرت امام نوشته اید که یقیناً باعث خوشحالی منافقین و لیبرالها شد و در این نامه قلب امام زمان روحی له الفدا را نیز به درد آوردید، آمده است: سند شماره 52:
"
اعدام بازداشت شدگان اخیر را ملت و جامعه پذیراست و ظاهراً اثر سویی ندارد. " لابد اگر اثر سویی داشت می بایست دست از آن برداشت و از کسانی که فرزندان این آب و خاک را قتل عام کرده اند چشم پوشید؟ در همین نامه به تاریخ 67/5/9 نوشته اید: سندشماره 53:
"
مسئولین قضایی و دادستانی و اطلاعات ما درسطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تأثر از جو بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا بی گناهانی اعدام می شوند. " حضرت آیت الله: مهدی هاشمی در پرونده خود می گوید:
"
ما اخباری را به ایشان می دادیم تا ایشان را به اطلاعات و سپاه حساس کنیم و بالاخره هم توانستیم این کار را انجام دهیم. البته می دانید که من افراد اطلاعات و بچه های دادستانی را که با ضد انقلاب در ستیزند مانند مقدس اردبیلی می دانم و معتقدم اگر مقدس اردبیلی هم حکومت دستش بود و می خواست حکم خدا را جاری کند بهتر از اینها عمل نمی کرد. علاوه بر این آیا اگر افراد اطلاعات و سپاه مقدس اردبیلی نیستند معنایش این است که ما احکام خدا را تعطیل کنیم و همه را بی دین فرض کنیم؟ واقعاً قضات همه باید مقدس اردبیلی باشند که اگر نبودند تشکیلات قضایی مشروعیت نداشته باشد؟ از آن گذشته اگر مقدس اردبیلی در جریان قضیه مهدی هاشمی بود آیا کاری غیر از کار بچه های اطلاعات و دادستانی می کرد؟ و آیا شما در آن صورت او را متهم نمی کردید که مقدس اردبیلی روی ساواکیهای شاه را سفید کرد چرا؟ برای این که مهدی هاشمی را اعدام نمود؟ در همین نامه 67/5/9 نوشته اید: سند شماره 54:
"
ما تا به حال از خشونتها نتیجه ای نگرفته ایم. " حضرت آیت الله: ما اصولاً خشونتی به خرج نداده ایم. آیا آیت الله صدوقی، آیت الله اشرفی اصفهانی، آیت الله دستغیب، آیت الله مدنی، آیت الله قاضی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا شهداء حزب جمهوری اسلامی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا شهیدان عزیز باهنر و رجایی با خشونت ما کشته شدند؟ آیا صدها نفر از فرزندان عزیز امام از پاسداران سپاه، کمیته و بسیج در سراسر ایران با خشونت ما کشته شدند؟ آیا قدوسی و ربانی املشی را ما با خشونت شهید کرده ایم؟ آیا هزاران نفر از مردم حزب اللهی و خوب کوچه و بازار را ما با خشونت کشته ایم؟ آیا ما در معابر بمب گذاشتیم و هواپیماها را ربودیم؟ آیا ما سر سفره های افطار سرهای بچه های انقلابی را گوش تا گوش در مقابل زن و فرزندانشان بریدیم؟ ما تنها کاری که کراده ایم این بوده که نگذاشتیم مهدی هاشمی و برخی از توابین و نهضت آزادی و پیمان و دیگر لیبرالها و منافقین نزد مردم عادل و متدین معرفی شوند. ما مطالب دروغ و ساخته و پرداخته آنها را ننوشتیم و به رادیوهای بیگانه ندادیم. بارها و بارها شیهد بزرگوار آقای محمد منتظری می گفت:
"
منزل پدر من جای امن منافقین است و من نخواهم گذاشت منافقین آنجا را تصاحب کنند. " ولی دیدید که به هر وسیله ای بود آنها او را از پای درآوردند و منزل شما تصاحب شد. معذرت می خواهم که قلمم گاهی تند می شود چرا که ما صراحت را از شما آموخته ایم. درنامه 67/5/9 مطالبی نوشته اید که دل امام و مردم حزب الله را خون نموده اید که مطالب آن از هر کس باشد در قعر جهنم است. حضرت آیت الله: مطالب شما حرفهای تازه ای نبود بلکه ده سال است رادیوهای بیگانه همان حرفها را می زنند و امام و نظام را به اتهامات واهی کشتن زنهای بچه دار و قتل عام هزاران نفر در چند روز و غیره متهم می کنند. در نامه ای به تاریخ 67/5/11 آورده اید: سند شماره 55:
"
سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی می باشد با ناراحتی از نحوه اجراء فرمان اخیر حضرتعالی به قم آمده بود و می گفت مسئول اطلاعات یا دادستان تردید از من است از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سرموضع است یا نه پرسید تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ با عراق به جبهه بروی گفت آری، پرسید حاضری روی مین برونی گفت: مگر همه مردم حاضرند روی مین بروند... " حضرت آیت الله: شما سپس نتیجه گرفتید و گفتید چون این شخص گفته است که من روی مین نمی روم محکوم به اعدام شده است ومعامله "سرموضع " با او کرده اند. در حالی که همان قاضی شرع مورد اعتماد شما پیش من آمد و صریحاً گفت آقای منتظری به من دروغ نسبت داده است من این گونه نگفتم. که من به او گفتم شما در مورد آقای منتظری چنین چیزی نگو ممکن است ایشان اشتباه فهمیده باشند. بعد مسئولین اطلاعات و امور قضایی آن استان را خواستم، آمدند و جریان را به آنها هم گفتم آنها اظهار داشتند که اصلاً بحث این گونه نبوده است و تقریباً تمام این نوشته حضرتعالی را تکذیب کردند. حال اگر این مسایل را از اطلاعات و دادستانی به ما بگویند چون حرف سربازان گمنام امام زمان است و آنها مهدی هاشمی را اعدام کرده اند پیش شما دروغ است و اگر مخالفین و دستیارانشان بگویند عین واقعیت است. بحث من این است که چرا همیشه کسانی که از منافقین و لیبرالها دفاع می کنند مورد اعتماد شما هستند ولی کسانی که از اول با انقلاب و امام بوده و هستند جنایت کارند؟ در تاریخ 67/7/9 نامه ای برای آقای نخست وزیر نوشتید که توسط افراد با تقوای منزلتان ـ که آنها را خوب می شناسید!ـ در سطح کشور و خارج منتشر شد. این نامه پر است از "باید "ها و "نباید "ها حال با چه توانی؟ لابد می فرمائید این دیگر به من مربوط نیست چرا که من در اجرائیات دخالت نمی کنم و این را صریحاً در اعلامیه ها می نوشته و در نطقهایم بیان داشته ام. نخست وزیر و دیگر دست اندرکاران باید به این بایدها و نباید ها جامه عمل بپوشانند. در این نامه آورده اید: سند شماره 55/1:
" 1-
امروز کشورهای تند هم به اشتباه خود واقف شده اند "باید " مسئولین تنگ نظر و سختگیر و بی اعتنا به مردم اساساً تعویض شوند.
2-
امروز جنگ برطرف شده "باید " به تدریج صف و کوپن را کنار گذاشت.
3-
اطلاعات، سپاه کمیته و دادستانیها و بازجوها و امثالهم "باید " در روش خود تجدید نظر کنند و هشت، نه مورد "باید " دیگر در این نامه. حضرت آیت الله: می بینید که در چه فضای دور از اوضاع و احوال حاکم بر جامعه تنفس می فرمائید درست است که اگر بایدها عملی شود ایران گلستان می گردد. ولی مگر توان عمل به آنها در وضع فعلی وجود دارد؟ شما از خصوصیاتتان این است که ـ به قول امام ـ می خواهید تاریختان را خوب ترسیم کنید کاری به تأیید نظام و اسلام ـ اگر تاریختان خدشه دار شودـ ندارید. لذا امام مرتب می فرمایند:
"
من به تاریخ کاری ندارم، من به وظیفه شرعی خود باید عمل کنم ولی شما متوجه نمی شوید کجای کار شما خراب است که امام اینگونه می فرمایند. اگر هدف این باشد که بایدها و نبایدها تنها بر کاغذ نوشته شود تا تاریخی زیبا و چهره ای دلربا برای انسان ترسیم کند، گفتن و نوشتن آسان است من هم می نویسم: هر ایرانی باید داری یک منزل پانصد متری باشد، هر ایرانی باید یک ماشین سواری داشته باشد و هر ایرانی باید حقوقش دوبرابر خرجش باشد و... اصولاً این بحث را ماهمیشه با شما داشته ایم که اگر آنچه جنابعالی و یا حضرت امام و یا مسئولین دیگر نظام می فرمایند به صورت ارشاد باشد، یعنی خطوط کلی سیاست داخلی و خارجی را در تمامی زمینه ها ترسیم کنند، هیچ مانعی ندارد چرا که هادیان انقلاب باید راه صحیحی را نشان بدهند اما فرق جنابعالی با بقیه این است که شما این مسائلی را که می گویید کار به توان اجراء آن ندارید و هر وقت مسئولین و غیرهم را می بینید با پرخاش می گویید چرا به گفته های من عمل نمی شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد